۱۳۸۸/۰۱/۲۰

استاد

-
اصلا دقت کردی استاد شجریان اون شبی که من و فرشته رفتیم کنسرت یه لباس متفاوت پوشیده بود؟
- اون شبی هم که ما رفتیم واسه ما "shave" کرده بود. فقط پیدا نبود !!!؟

.

۱۳۸۸/۰۱/۱۰

مساله این نیست که آسان دهند
یا که بر س ک س سر و جان دهند
مساله این است که هنگام س ک س
پشت به ما کرده و از ک... دهند

۱۳۸۴/۰۲/۰۳


باغبانی

. عزیزم من مثل یه گل تو رو تو دامن خودم نگهداری میکنم
!!!!! آره . تازه هفته ای دو سه بار آبمم میدی

۱۳۸۴/۰۱/۳۰

۱۳۸۴/۰۱/۲۹

چراغ نفتی

میگن همه رو برق میگیره مارو چراغ نفتی !!!؟
یک بنده خدایی امروز گیر داده به من که وقتی غزل های منو میخونه یاد شعرای امام راحل (قد) میفته
چی بگم من آخه ؟؟؟؟؟

۱۳۸۴/۰۱/۱۷

لذت
قدیم :؟
لذت دنیا زن و دندان بود
بی زن و دندان جهان زندان بود
جدید:؟
لذت دنیا بود عشق و کتاب
چرت بعد از سکس توی رختخواب

۱۳۸۴/۰۱/۱۴

قمار باز

دلتنگ تو نشسته کناری عبوس و تلخ
سازی شکسته خانه ی گرمی نساخته
غمگین و خسته قطره ی اشکی که ریخته
در فکر عمر رفته قماری که باخته

۱۳۸۳/۰۶/۱۱

آق میتی

با عرض سلام و سپاس بسیار از کلیه دوستانی که در اینمدت با ایمیل و نامه و تلفن و تلگراف و دادو بیداد و نعره و جیغ وفریاد و باقی وسایل ارتباط جمعی از نظرات و پیشنهاداتشان اینجانب را آگاه نموده و بر من خرده گرفته اند که چرا در تیتر مطلب قبلی از واژه نامانوس وبیخود و مزخرف و چرت بیگانه و غربتی و خارجی چون آمیتی استفاده کرده ام بر آن شدم که ذهن ایشان را به تاریخچه ی این لغت معطوف دارم . باشد که در راه پالایش و ویرایش زبان پارسی گامی هر چند ناچیز برداشته باشم.

و اما لغت آمیتی در اصل در زبان شیرین پارسی قدیم همان آقا مهدی بوده است که به مرور زمان و بر اثر استعمال مکرر در گویش عامیانه به آقا مهتی سپس آقا میتی و پس از آن به آق میتی ودر سالهای اخیر آمیتی مبدل شده است و از آنجا که حب اهل بیت مخصوصا حضرت غایبش در قلوب تک تک ایرانیان جاری ست به معنای دوستی و محبت بکار برده میشود .
امید که با توضیحات این حقیر گوشه گیر به کنه مطلب پی برده باشید .


۱۳۸۳/۰۶/۰۴

Amity

ــ تو بالشي ؟
ــ نه من چاي كيسه اي گل كيسم
ــ چه خوب . بيا با هم دوست باشيم
يا
دوستان در هواي صحبت يار
زر ببازند و ما سر اندازيم


۱۳۸۳/۰۳/۰۴

خارجی!!!!

- این صدای چی بود؟
- چی؟!!!
- این صدا که از شما صادر شدو میگم !!
- آهان !!! میدونی این قضیه تو اروپا یعنی کلا خارج یه قضیه ی حل شدست !!!
- یعنی چی اونوقت؟
- یعنی اینکه اونا از این سر و صدا ها ناراحت نمیشن . میگن صدای طبیعی !! بدن آدمه دیگه .
- قبول . ولی آخه مرد حسابی تو دیگه چیت شبیه خارجی هاست که ................؟

۱۳۸۳/۰۲/۱۷

فقط یک دفعه

- فقط یه دفه دیگه !!
- نه !!!
- جان گوشی ! فقط یه دفه ! قول میدم بار آخر باشه .
- نه نمیشه . خسته شدم از دستت !!
- بابا تو چقدر بی رحمی دختر . نگام کن چقدر بهم داره فشار میاد !!!
- بیخود !! نمیذارم .
- بابا دیوونه میشما !!!
- میشی که میشی !! به جهنم ! نیم ساعته نشستیم تو کافی شاپ سه بار رفتی دستشویی حالم بهم خورد !!! دیگه نمیذارم بری !!

۱۳۸۳/۰۲/۱۱

گفتگو

خارجی / روز/ محوطه جلویی یک ساندویچی در ستارخان

گوشه گیر در حالی که به ظاهر !! مشغول خوردن یک هات داگ است به حرفهای دو نفر که در میز کناری به غذا خوردن مشغولند گوش میدهد :
- عید چیکار کردی ؟
- عید که بابا خیلی خوش گذشت ! مصطفی زنگ زد گفت بیا کیش .منم گفتم خرجم زیاد میشه .پول هواپیمامو حساب کرد چها پنج روزم اونجا بودم دویست سیصد تومن خرجم کرد .
- خوش به حالت . پس حسابی حال کردی .
- آره . هفته پیشم با چند تا همکارا یه ماموریت ! رفته بودیم رامسر. حسابی خوب بود .
- راستی کفشت چقدر به پات میاد مبارکه.چند گرفتی ؟
- من که پول بالا این چیزا نمیدم . امیر دیروز زنگ زد . بچه با محبتیه!! گفت بیا یه سر اینجا . گفتم خودم که کار دارم یکی از آشنا ها رو میفرستم . گفت نه خودت بیا کار واجبت دارم !! منم رفتم دیدم دو جفت کفش از ترکیه سوغات برام آورده .
- بابا . دمت گرم . ببینم اوضات چطوره ؟ پس اندازم میکنی ؟
- آره هر چی در میارم دو سومشو میذارم کنار . ما که بیمه نداریم !!!
- آره به خدا .من خر که مثل تو عقل معاش نداشتم . الان آویزون بچه هام شدم .
- ببین این یارو میز بغلیه چشه ؟ زوم کرده رو ما !!!
- آره والله . مرتیکه ندید بدید !!!!

کی ؟ این یارو گوشه گیر ندید بدیده ؟ آره ؟!!!!

۱۳۸۳/۰۲/۰۴

چت شبانه

نوشته زیر عینا وبدون هیچ دخل و تصرفی از یک چت شبانه (حدود 3 بامداد) برگزیده شده است :
- برو خونتون .
- من خونمونم دیوونه !! تو کجایی ؟
- خونه شما که نیستم . پس کجا میتونم باشم ؟
- خونه شما .تو چرا نخوابیدی ؟
- بی تو خواب به چشمان من راهی ندارد !!!
- با تو هم به چشمان من !! برای شما بده تا دیر وقت با خانوما چت میکنین .
- مگه تو دیگه جزو مردا نیستی ؟
- نه بابا . مرد کجا بود . بقول یه بابایی مرد دیدی بکش روت !!!
- بی ادب .
- به نظرم جفتمون باید دوباره بریم دکتر .
- من که باید برم شیکسته بند .
- چرا ؟ دلت شکسته ؟
- نه . سرم شکسته .
- آخ آخ آخ !! مگه بهت نگفتم نرود میخ آهنین در سنگ !!! باز سرتو زدی به سنگ ؟
- چرا. ولی من فکر میکردم میخ طویله ممکنه فرق داشته باشه .
- ......
- ......

میدونین اصل قضیه اینه که بچه ها اعتصاب کردن . دیگه قرصایی روکه دکتربهشون داده نمیخورن !!! بد بختیه ها !!!

۱۳۸۳/۰۲/۰۱

یادگاری

این مطلب مال فروردین سال پیشه . اون روزایی که واقعا نمیدونستم سال دیگه عید کجام . پیش خانواده یا ... پشت میله ها . اون روزا خیلیها فکر میکردن این نوشته ها همش شوخیه طنزه ولی من میدونستم که اصلا این جوری نیست . حالا فروردین 83 هم اومده من این بیرونم دارم یواش یواش بدهی ها رو میدم و خبر ندارم از فروردین سال بعد . خیلی سال سختی بود این سالی که گذشت با همه ی بالا و پایینش ولی بهر حال گذشت ممنون از دوست هایی که خیلی به من کمک کردن که راحت تر بگذره و مادر خوبم .ممنون.

falling dawn

فروردین 1380 خیابان جردن , برج افرا

خانم منشی : خیر قربان , بنده گفتم بهشون , چرا متوجه نمیشین ؟ میگن اقتصادی نیست .نمیدونم , شما که متوجه نمیشین , گوشی خدمتتون با مدیر عامل شرکت صحبت کنین . جناب گوشه گیر , آقای شریفی مدیر قسمت رایانه شرکت ماهان شتر پشت خطن .
گوشه گیر : سلام قربان . شوخی میفرمایید , نه با این شرایط که شما میگید برای ما صرف نمیکنه . نه قربان من موتوری شرکتو هم با این شرایط نمیفرستم ماهان ....

فروردین 1381 ستارخان , ساختمان بهنوش

مشتری : گوشه گیر خان , این هندیم کیفیتش خیلی بد بودا .
گوشه گیر : چشم خانم اونو پولشو با ها تون حساب نمیکنم . میخواین ایندفعه که علی میاد بدم این جیمز باند جدید رو براتون بیاره . کیفیت , دی وی دی , خش هم نداره خیالتون راحت باشه .کل فیلما رو همون یه هفته حساب میکنم .

فروردین 1382 امام حسین , خیابان شهرستانی

مشتری : بابا مگه من هشتصد تومن طی نکرده بودم ؟ واسه چی هزار تومن ورداشتی ؟
گوشه گیر : اولا گفتی شهرستانی نگفتی کجای خیابون که . حالا که اینجا رسیدیم می گی آخر خیابون .ثانیا گفتی عجله داری , کلی آرتیست بازی واست در آوردم . ثالثا بابا جون بچه هات آقایی کن این دویست تومنو بده دیگه .زور به اونجات میاد ما دو زار بیشتر بگیریم لوطی .

فروردین 1383 .........................

اصغر دیزل : بابا گوشی جون گندشو دیگه در آوردی . من و بقیه بچه ها تو بند پول رو هم گذاشتیم واست از تعاونی زندان شوما خریدیم اون جورابای بیصاب مردتو بشوری . بابا حتما باید بریم وکیل بندو بیاریم .آخه گوت بزنن خودت نمیشوریشون خوب بده به این جعفر گه مال, ما یه پولیم بهش میدیم برات بشوره . بابا اینجا شده زندان با اعمال شاقه . خفه شدیم از بوگند . در بیار اون لجنا رو دیگه .
گوشه گیر : برو بابا حال نداری !

۱۳۸۲/۱۰/۱۷

بستنی قیفی

آخه سرمست میشم وقتی که یاد تو میفتم
تو عزیز دلمی عشق منی , خوشگل خفتم

وقتی با یاد نگاهت دلم آروم نمیگیره
وقتی حس میکنم امروز دل بیچاره میمیره

یهو از راه میرسی با لب خندون گل مریم
یه نگاهم میکنی, آخ گل خوشبومو بگردم

انقدر نازی و خوبی, انقدر ترد و لطیفی
چی بگم بستنی چوبی ؟ نه,آهان,بستنی قیفی

که تو دستای من خسته و دل مرده و نابود
آب میشی لاغر و پژمرده و وارفته,میشی دود

دل من کوره و تو سرد و گل اندام و ظریفی
دل مارو بی خیال شو واسه این کوره تو حیفی

۱۳۸۲/۰۸/۳۰

برای مریمی ودوست خفته اش

خسته

لحظه های سرد و یخزده
ساعتی که دم نمیزند
در , شکسته
خانه بوی مرگ میدهد
خانه ای که واپسین نگاه
واپسین نفس
واپسین حضور مرد خسته را
در ضمیر و یاد و خاطرش
جاودانه حفظ میکند

مرد
خسته از جهان باد و خاک
خسته از جهان آب و برگ
خسته از طلوع و مرگ مهر
خسته از فراز
خسته از فرود
چرخه ای هماره مثل هم
در نبود عشق
در فراق یاد
در کشاکشی میان ابر و ماه و باد

مرد خسته گوشه ای کنار نامه ها
آخرین پیام
آخرین گریز
کوله بار وصله وصله را
شانه های خرد و خسته را
بعد صد هزار سال سخت
بگسلد ز هم
گردشی ز چرخ زندگی
از شروع سخت
تا غروب سخت

آخ , کاش زندگی نبود

مرد خسته چند ساعتیست
بوی سرد مرگ میدهد

آبان 82 , گوشه گیر

۱۳۸۲/۰۷/۱۲

آب وهوا

خونه ی قبلی که بودیم اتاق کوچکم پنجره نداشت !!!
یعنی یه پنجره رو به راه پله داشت که همیشه بسته بود و یک در که اون هم فقط موقع رفت و آمد من باز میشد .
هوای اتاق همیشه گرفته بود . همیشه احساس خفگی بود و نفس تنگی .
بعضی شبا که مهمون داشتم نزدیکای صبح از کمبود اکسیژن برای تنفس از خواب میپریدم و میزدم بیرون .
خلاصه گوشه گیر بود و ارزوی یه اتاق که پنجرش رو به هوای ازاد باز بشه .
خوب ما اسباب کشی کردیم و اومدیم منزل نو .
خونه دویست وچهل متریمون شد هفتاد متر .
و بطور طبیعی خفگی بیشتر برای من . ولی اینجا اتاقم یه حسن بزرگ داشت . پنجره داشت . اونم رو به هوای ازاد .
من به ارزوم رسیده بودم !!!
راستی یادم رفت بگم اتاق من تو خونه ی قبلی دریچه ی کولر هم نداشت و تابستون واسه خودش جهنمی بود .
ولی تو خونه ی جدید اتاق من هم از کولر بهره میبرد و من بودم و یه جورایی کلی شوق و ذوق که اگه خونه کوچیک شده لا اقل برای من شرایط خیلی بهتره .
چشمتون رو زبد نبینه دو روز بود اومده بودیم اینجا و من هنوز تو حال و هوای کولر و پنجره که دیدم خونه بوی فاضلاب گرفته و بو گند همه جا رو برداشته .
بعله . رفتم پشت بام و فهمیدم هواکش دستشویی های کل ساختمون بغل کولر ماست و دیگه خودتون بقیشو حدس بزنین !!!خوب کولر که برای همیشه خاموش شد .
من موندم و اون پنجره ی توی اتاقم . یکی از همین شبای اخیر که هوا خنک شده نشسته بودم کنار پنجره و هوای لطیف استنشاق میکردم که یهو یه بویی اومد که یاد ملکه ی مرگ افتادم !!!
کاشف به عمل اومد هواکش توالت همسایه ی روبرویی درست زیر پنجره ی اتاق منه !!!!
آخه خدا جون این انصافه ؟!!!!
آخه من حرف دلمو برم به کی بگم ؟!!!!

۱۳۸۲/۰۷/۰۶

zoo

- عزیزم
- جونم
- الهی قربون اون چشمای میشی ات برم من .
الهی دور اون بینی عقابی ات بگردم .
الهی فدای اون پوست مثل کرگدنت !!!
قربون اون لب شتریت !!
فدای اون موهای پر کلاغیت .
قربون اون حرف زدنت طوطی من .
.........
- عزیزم .
- جونم قربونت برم .
- عزیزم بلیط خریدی اومدی دیدنم !!!!

۱۳۸۲/۰۶/۳۱

یاد بود

قابل توجه دوستان عزیزی که مایل به شرکت در مراسم ختم مرحوم ابراهیمی هستند :
مراسم ختم آن مرحوم در کانون توحید , واقع در میدان توحید , خیابان پرچم , در روز سه شنبه 1/7/82 از ساعت 14 الی 15:30 برگزار میگردد .
خدایش بیامرزد .

وداع

ماشینمو بیمه کرده بود . قسطی . بدون هیچ مدرکی .
منم مطابق معمول قسط ها رو به موقع نمیدادم .
خونشون که میرفتم آرش میگفت تو راهرو بلند حرف نزن بابام صداتو میشناسه میاد بالا سراغت !!!
وقتی تو بیمارستان تو کما بود میرفتم بالای سرش به شوخی میگفتم بذارین من صداش کنم به صدای من حساسیت داره .
واقعا هم یه جورایی به صدای من عکس العمل نشون میداد و کلی سر این قضیه شوخی میکردیم .
امروز اون دیگه بین ما و خانوادش نیست .
امیدوارم هر جا که هست غرق شادی و شعف باشه .
راننده تاکسی عزیز و شرلوک هلمز نازنین , از صمیم قلب فوت پدرتونو تسلیت میگم .
ما رو تو غم خودتون شریک بدونین .

۱۳۸۲/۰۶/۲۲

آخ قناری من

آخ که کمرمو شیکستی قناری من.
آخه من چقدر هوای تو رو داشته باشم ؟
هان ؟!!!
آخه کدوم موجود ابلهی (بلا نسبت دوستان ) غیر من میتونه واسه ماشینی که یه میلیون میخرنش ششصد هزار تومان خرج کنه ؟!!!
هان ؟!!!
باز میرن گوشه گیر از قبرس میارن !!!!!

۱۳۸۲/۰۶/۱۸

از دل برود هر آنکه از ديده برفت

سلام
بی مقدمه, خيلی جاتون خالی بود .
کجا خالی بود ؟
کنسرت عليزاده ديگه .
يه شب خوب .يه هوای عالی . يه محيط دلپذير . يه ساز بی نظير و فوق العاده گوش نواز به نام دودوک و دو نوازنده ی فوق العاده .حسين عليزاده و ژيوان گاسپاريان .
و يه حس فوق العاده ی ديگه اينکه , بليط کنسرت رو يه دوست خوب , به صورت کاملا غير منتظره بهتون هديه کرده باشه . يعنی يه سورپريز ديوانه کننده . گرچه جای خالی خودش خيلی ناراحت کننده باشه شب کنسرت .
راستش رفته بودم وبلاگ بزرگ و ديدم يه مطلب راجع به کنسرت نوشته که خيلی انتقادی بود .
حالا از گرون بودن بليط کنسرت بگذريم که جناب بزرگ روشون نشده ازش انتقاد کنند و احتمالا دليل اصلی اينکه کنسرت بهشون نچسبيده همين بوده .(اينو با لحن طنز بخونين لطفا ) ميرسیم به اينکه منم با يه سری از حرفاش موافقم .
مثلا اينکه منم از اين ساز سلانه خوشم نيومد و به دلم نچسبيد . و متاسفانه اولين بار بودش که از تکنوازی عليزاده اون لذت هميشگی رو نبردم و يا اونکه فضای باز از تمرکز آدم موقع اجرا کم ميکنه , به نظر من هم حرف بی ربطی نبود . ولی نميدونم چرا به اون طرف قضيه اشاره نکرده .
ميدونين انصافا اين دودوک با اون نوازنده محشرش , معرکه بود . بی نظير بود . ديوانه کننده بود و منو با خودش برد به اعماق تاريخ . به کوهستان , به دريا , به اوج شادی و به نهايت غم .
و ممنونم از حسين عليزاده که اين آدمو با خودش به ايران آورده و باعث شد که اين همه ديوونه بشم .
در ضمن در قسمت دوم کنسرت که هم نوایی و هم نوازی داشت تنظيم بی نظير ساز ها که کار عليزاده بود به شدت نمايان و لذت بخش بود .
خوب مطلب تموم شد . حالا حتما ميپرسین که اين حرفا چه ربطی به تيتر قضيه داشت . اين يه خورده خصوصيه .
ميدونين من فکر ميکردم اين جناب بزرگ وقتی بدون من بره کنسرت عليزاده اول ياد جای خالی من ميفته و جای منو خالی ميکنه .اما زهی خيال باطل که اونجا ياد همه بر و بچ افتاده الا گوشه گير .
منم حسوديم شد . آره مگه ما دل نداريم . داريم . خيلی نازکشم داريم !!!!!
حالا متوجه شدين اون تيتر بی ربط واسه چيه ؟!!!

۱۳۸۲/۰۶/۱۰

سلام

سلام
یه سلام دیگه
یه روز دیگه
یه شروع دیگه

دلم برای همتون تنگ شده بود .
دلم برای اینجا تنگ شده بود .
دلم برای خونه های شما تنگ شده بود .
خیلی .............

حالا اینجام .
دوباره اومدم . کرکره رو دادم بالا , دارم گرد گیری میکنم .
آخ کمرم ....
یا این کرکره سنگین شده . یا کمر من .......
بی خیال !!!!!

۱۳۸۲/۰۴/۲۷

... من

آخ , که داغ دوریت , سوخت اساس هستی ام
خفته ی دلفريب من, گو, ز چه رو شکستی ام ؟

ساحل امن من تويی , نو گل اين چمن تويی
با تو به اوج رفته ام , تو ز جهان گسستی ام

مست کنم , رها شوم , نور شوم , خدا شوم
تا که بنوشم از لبت , جرعه ی ناب مستی ام

صاحب اين سرا تويی , بنده منم , خدا تويی
من چه قصور کرده ام , در همه بت پرستی ام ؟

رفتی و ای عجب , چرا ؟ ياد ز ما نمی کنی ؟
بلبل خوش ترا نه ام , گو, ز چه رو شکستی ام ؟

" شاهد " مرگ من تويی , گور تويی , کفن تويی
بار غم تو می کند , پاره , طناب هستی ام

... من , اميد من , غنچه ی ناز و خسته ام
آخ , که داغ دوريت , سوخت اساس هستی ام

گوشه گير 1382 همين روزا

۱۳۸۲/۰۴/۱۸

عاشقی

بی پولی نکشيدی که عاشقی از يادت بره .
گشنگی نکشيدی که بی پولی از يادت بره .
تشنگی نکشيدی که گشنگی از يادت بره .
تنگت نگرفته که همه چی از يادت بره !!

من بی پولی کشيدم .
من گشنگی کشيدم .
من تشنگی کشيدم .
من تنگم گرفته .
ولی آخه .....
بازم ..........

۱۳۸۲/۰۴/۱۴

دنيا

- عزيزم . ميدونی چقدر دوستت دارم ؟
- چقدر ؟
- قد يه دنيا !!
- وای !!! ممنونم عشق من .
- البته يه چيزی رو ميدونی ؟
- چی رو ؟
- من محسن رو از تو هم بيشتر دوست دارم !!!
- آهان !!
- تازه هومن رو از محسنم بيشتر دوست دارم !!!
- جدی ميگی ؟!
- اينکه چيزی نيست . فرشاد رو از جفتشونم بيشتر ميخوام !!!
- آخی !!! عزيزم عجب دنيای کوچيکی داری !!!

۱۳۸۲/۰۴/۱۲

پوزش

ببخشید من حال و روزم یه خورده این روزا خرابه .
مشکل مالی و روحی و.....
اگه دیر مینویسم شرمنده قول ميدم بعدا جبران کنم !!!

گوشه گیر

۱۳۸۲/۰۴/۰۷

قسم

قسم به پاکی محراب و جايگاه سجود
قسم به عرصه ی بی انتهای عرش وجود

به حرمت تب خورشيد و ناله ی شب بوم
قسم, که هرچه نوشتم, به جهد عشق تو بود

چه شام ها, که به سر برده ام به درد فراق
چه روزها , که فغان کرده ام ز چرخ کبود

گهی به جور مرا رانده ای ز مکتب عشق
گهی به لطف مرا خوانده ای به درگه جود


بس است ای گل من, گاه لطف و گه تحقير
که سالهاست شدم خسته زين فراز و فرود

به آب ديده بشويم , کدورت از دل خويش
غبار کينه , بروبم , به آب جاری رود


غم نهان بزدايم , ز تار و پود دلم
گشايم از دل عاشق, قيود بود و نبود

گوشه گير خرداد 1382

۱۳۸۲/۰۴/۰۳

انیشتين

زدم تو کار طنز !!
اگه گفتين : اگه انیشتين الان زنده بود , چه چيزيش خيلی تعجب آور بود ؟
نميدونين ؟!!
خوب معلومه ديگه : سن زيادش !!!

۱۳۸۲/۰۳/۳۰

سيندرلا

- سيندرلا . عزیزم من يه ساعته اينجا يه لنگه پا وايسادم منتظر تو . پس کی ميای ؟
- ای بابا !! تو چقدر عجولی . خوب دارم آرايش ميکنم . ميدونی امشب خيلی ها ميان . جشن توپی ميشه .
- عزيزم , من دستم درد گرفت ! حداقل بيا اين کفشای بلورتو بگير . يه ساعته برقشون انداختم , دستم گرفتم که بيای بپوشيشون .
- چی ؟!! اون کفش بلوريا ! بابا بی خيال شازده ! اونا ديگه دمده شده !! تو چقدر عقبی !
- عزيزم دمده يعنی چی ؟ اينا کلی خاطره دارن واسه منو تو . مگه يادت رفته جريان اين کفشها رو . من با همينا بود که تو رو پيدا کردم .
- ای وای , اين شازده دوباره زد تو کار نوستالوژی !! بابا بی خيال نميشی تو این داستانتو . خوب گيرم که من و تو اين جوری همديگرو پيدا کرديم . خوب الان کلی از اون موقع گذشته, اين آشغالام ديگه دمده شدن . حالا من ملاحظه تو رو میکنم نميندازمشون دور !!
- خوب , چه ميدونم هر کفشی دوست داری بپوش . فقط بجنب . راستی اين پرستار بچه هم که نيومده . بچه رو ميخوای ببريم ؟
- نه عزيزم . بچه رو که نميتونيم ببريم !!
- خوب پس چيکار ميکنيم ؟
- ای بابا ! اين شاهزاده من هم بعضی موقع ها خنگ خنگ ميشه ها ! نابغه ! خوب تو ميمونی نگهش ميداری ديگه !!
- من !!! مگه قرار نيست با هم بريم ؟
- خوب پس عمه من ؟!! اگه تو بيای پس که بچه رو نگه داره عزيزم ؟! من که نميتونستم دعوت " ادواردو " قبول نکنم . ميتونستم ؟ خوب فکر کردم تو ميمونی بچه رو نگه ميداری ديگه !
- ممنون . خدا سايه محبت های شما رو از سر من کم نکنه !!
- لوس نشو ديگه ! عوضش اگه زود برگشتم و حال داشتم . امشب سور پريزت ميکنم !!
- باشه عزيزم . برو . خوش بگذره !

نتيجه گيری ضد فمينيستی : خاک تو سر زن ذليلت کنن !! شاهزاده .
نتيجه گيری تاريخی : هميشه افسانه ها با خوبی و خوشی تموم نميشن .
نتيجه گيری گوشه گير : من شازده که نيستم گوشه گيرم ..... تا عمر دارم , زن نميگيرم

۱۳۸۲/۰۳/۲۷

ترديد

سلام
معذرت ميخوام از اين همه تنبلی و کم کاری .
راستش انگيزه هام اين چند روزه يه خورده دچار مشکل شده بودن . بگذريم .

ميدونين وقتی به رابطه هام فکر میکنم . يعنی به رابطه هايی که ديگه الان وجود ندارن و شايد حسرت بخورم از فقدانشون , يه پارامتر ثابت ميبينم .
اينکه من خواسته يا نا خواسته هميشه برای ادامه رابطه هام , بقول دوستی توپو انداختم تو زمين حريف .
يعنی نخواستم مسئوليتی از بابت ادامه اون قبول کنم .
چه جوری بگم به مثال زير توجه کنين :

طرف : ببين به نظر من اين رابطه يه مشکلی داره . من و تو با هم هم خونی نداريم . در آينده مشکل پيدا ميکنيم . البته تا نظر تو چی باشه . نظر تو هم مهمه . تو چی ميگی ؟
گوشه گير : عزيزم هر چی تو بگی . من بهت حق ميدم . من نميتونم مجبورت کنم که ادامه بدی .

خوب شما فرض کنيد اين مکالمه چند بار تو زندگی من وجود داشته و من حداقل يک بارش رو به هيچوجه دلم نميخواسته که اين جوابو بدم . ولی به خودم گفتم که اگه حالا حرف اون درست در اومد . اگه ما در آينده مشکل پيدا کرديم . جواب اونو چی بدم ؟ جواب خودمو چی بدم ؟
من راستش هنوز که هنوزه نميدونم چقدر موقع جواب دادن حق داشتم .
کارم درست بوده يا نه . اگه جواب ديگه ای ميدادم چی ميشده ؟ اگه اصرار ميکردم . اگه قبول نميکردم .
آيا هميشه بايد حقو به بقيه ميدادم ؟ اصلا اين حق دادن به بقيه بيشتر از اينکه از روی احترام به حقوق اونا بوده باشه , آيا از ترس من برای قبول مسئوليت ناشی نميشده ؟
باور کنين نميدونم .
هنوزم نميدونم .

۱۳۸۲/۰۳/۲۰

خدايا اين چه دنيا ييست ؟

شب جانسوز من با عطر گيسويت, بناگه اوج ميگيرد
خراباتيست در جانم
همه در حال رقص و پايکوبی شبانگاهانه , مشغولند
تو گويی کرمهايی بی خبر در اين لجنزار سياهی بسته , ميلولند
و من , خاموش و با اندوهی از اين درد بی درمان
کناری منگ و در افسانه روزم
تمامی رنج و در سوزم
ولی اين شب نمی ميرد

و من ......
تو گويی سخت , دلخور گشته , بيتابم
هر آنکو بيندم اکنون , خيالش سخت در خوابم
چه شبهايی , همه اندوه
همه عصیان
همه تاريکی مطلق
نه بانگی از کسی تا خاری اندر پای شب باشد
نه نور روشنی بخشی که چونان موج در دريای شب باشد

تو گويی لاله ها امشب به حکم مرگ ميخوابند

خدايا پس کجا هستند انسانها ؟
کجا هست آن فروزان شعله ای کو آن قديميها به اسمش ماه میگفتند؟
تو گويی شعله ها هم سخت تر خفتند

خدايا اين چه دنيا ييست ؟
خدايا اين چه دنيا ييست ؟
ديگر لاله ها از قطره ای خون , پا نمی گيرند
دگر آتش پرستان هم, به گرد شعله های عاشق شمعی , نمی ميرند

خدايا اين چه دنياييست ؟
دگر انگيزه ای جز مال و ثروت نيست در جانها
تو گويی عشق می ميرد درون روح انسانها
همه تاريکی و ظلمت
همه سستی
همه رخوت
همه غرقند در دريای طوفانی شهوت
مست از اميال و لذت
می برند از هر چه روياروی ايشان است
اگر هم عاقلی مانده از اين مستان پريشان است

کنون چنگال مرگ و زجر زندانها, پر از مردان فاضل
دوستداران خداوند است
پر از ايمان
پر از عشاق مشکی پوش
آنها هم سيه پوشند
سياهی جزء انسان است
و انسان با پيام روشنی و نور بيگانست

خدايا اين چه دنياييست ؟
خدايا اين چه دنياييست ؟
شبگردان , به حکم جرعه ای می , کام ميگيرند از شهد پری رويان
همانهايِ که چندی پيشتر کام از دل عشاق می بردند
و می از جام نور و هستی مهتاب می خوردند

عجب افسوس بر عالم
عجب افسوس بر من
کاين منم
انسان وامانده
کناری گنگ و سرگردان
در اين عالم
که من هم تکه ای , جزئی , از اين دنيای ننگينم
که من هم چون اقاقی ها کناری سرد و غمگينم

که من هم روزی از آن روز های گرم پيشين
عاشقی بودم
پر از رويا
پر از آينده ای زيبا
هزاران آرزو در دل
.........................

خدايا اين چه دنياييست ؟!!

گوشه گیر 1381

۱۳۸۲/۰۳/۱۹

سفر جادویی

سلام
ببخشید که یه چند روزی کرکره مغازه پايين بود .
گوشه گير طبق معمول اين چند وقته رفته بود سفر . الانم که برگشته انقدر حرف برای گفتن داره که نميدونه کدومو بگه .
از مسافرتی که تو ش سه بار تصادف کرد .
از خراب شدن پياپی ماشين در سفر .
از زيباييهای بی نظير شهسوار و جنگل سه هزار .
از آب و هوای فوق العاده و نابود کننده اونجا .
از سگای با حالش یا مرغای بانمکش .
از تموم کردن بنزين تو جاده .
از تموم شدن پول , آخرای سفر .
از طلبکاراييکه از دیشب که برگشته ولش نميکنن .
از دوستانيکه پانزدهم خردادتولدشون بود .
از دوستانیکه عزیزشون حدود یک هفته هست که بیهوشه .
يا از خودش .

بی خيال بالاخره انقدر وقت هست که همشو براتون تعريف کنه .

۱۳۸۲/۰۳/۱۳

يکی به من بگه

يکی به من بگه که چرا هميشه شعرامو برای کسايی خوندم که وسطش خيار پوست ميکندن .
يکی به من بگه که چرا هميشه برای کسايی ساز زدم که وسطش يهو شروع کردن با هم ديگه صحبت کردن .
يکی به من بگه که چرا هميشه به کسايی تلفن زدم که منتظر يه فرصت بودن برای رفتن .
يکی به من بگه که چرا هميشه حرفمو به کسايی زدم که بهم تو دلشون خنديدن .
يکی به من بگه که چرا هميشه عشقمو به کسايی دادم که با هاش معامله کردن .
يکی به من بگه که چرا هميشه روحمو به کساييِ دادم که ريدن توش .
يکی به من بگه که چرا هميشه خاطراتمو برای اونايی تعريف کردم که حوصلشو نداشتن .
يکی به من بگه که چرا هميشه قصه هامو برای اونايی گفتم که باور نداشتن .
يکی به من بگه که چرا هميشه کسايی رو دوست داشتم که هيچوقت دوستم نداشتن .

- يکی نيست به اين گوشه گير بگه : مگه دکتر سفارش نکرد قرصاتو سر موقعش بخوری ؟
- باشه بابا . الان ميرم ميخورم !!

۱۳۸۲/۰۳/۰۹

خاکستر

قلمم خشک شد از بس که نوشتم برگرد
هرم آتيش غمت , قلبمو خاکستر کرد
ياد چشمای قشنگت دلمو مجنون کرد
دل بی غصه من درد تو رو باور کرد
تو که رفتی و نديدی , دل خون آلودم
چه شبايی تا سحر با غم عشقت سر کرد
دل بيچاره چو آلاله عاشق , اون روز
همه گلبرگهاشو پشت قدمت پرپر کرد
من صدف بودم و تو گوهر یکدانه من
ناز اشکام , سينه کاه گليتو مرمر کرد
آخرش در گرانمایه جدا شد از من
رفت و با گوهری خوش بر و رو شوهر کرد
شاهد گریه من بودی و بازم رفتی
اشک من جشن عروسيتو مزين تر کرد
قلمم خشک شد از بسکه نوشتم برگرد
هرم آتيش غمت , قلبمو خاکستر کرد

گوشه گير خرداد 1382

۱۳۸۲/۰۳/۰۵

آقای دل نازک !!!

- راستی چی ميشه آدم يه روزايی دل نازک ميشه ؟
يه روزايی با يه تلنگر از ته دل ميخنده , با يه اخم از ته دل گريه ميکنه ؟
يه روزايی , يه هفته هايی , يه ماههايی , يا يه سالهايی ...
- ببند . اون دهنتو ببند ميگم .آی گوشه گير! با تو هستم . نمی بينی مهمون داريم ؟
اينا مال سن و سال تو نيست , تو ديگه سن خر پيره رو داری !!
جمع کن اين ننه من غريبم بازيا رو .
( ببخشيد. ميدونين بعضی وقتا اينجوری ميشه .
کی ؟
اين يارو گوشه گيرو ميگم ديگه . نگاه به سن وسالش نکنين .
بعضی وقتا انقدر سن بالا نشون ميده که ميترسم یهو از زور پيری بميره .
بعضی وقتام ......
بی خيال . خوب اينم با دل نازکيش حال ميکنه ديگه !! بذارين دلش خوش باشه !!)
بيا .. بيا ديگه قهر نکن .
گوشه گير بيا دیگه . بيا يه بوست کنم با هم آشتی کنيم .
باشه ؟
- باشه .

۱۳۸۲/۰۳/۰۴

گریه

تقدیم به یونی که عاشق !!!! شعرای منه .

گريه کن ای عاشق جان باخته
گريه کن ای هر دو جهان باخته
گريه چنان ابر بهاری , نما
گريه کن و مويه و زاری نما
گريه بکن گريه غروب دل است
گريه سکوت شب اين منزل است
گريه بکن گريه پر درد و آه
گريه عشاق , زمان پگاه
گريه کن ای شمع سحر سوخته
گريه کن ای بلبل پر سوخته
گريه بکن گريه به خوبان رواست
گريه عشاق جهان پر بهاست
گريه بود مرحم دل گاه رنج
گريه چو مهتاب و چو نقش ترنج
گريه بکن گريه پر از آرزوست
گريه پر از ياد بر و روی اوست
گريه بکن زانکه خزان ديده گل
گريه بکن کز تو برنجيده گل
گريه کن ای شاهد بی آبرو
شايد از این گريه به رحم آيد او

گوشه گير 1372

۱۳۸۲/۰۲/۳۱

هذيان

يه چيزی مثل خوره , داره از تو, وجودمو ميخوره .
صدای دندوناشو ميشنوم .قرچ....قرچ...
احساس عجيبی دارم . قلبم درد ميکنه .گاهی جون ميکنه که از سينم بياد بيرون , گاهيم خاموشه , جوری که وجودشو حس نميکنم .
گاهی تهی ام خلا دارم . گاهی پر ام .
احساس مريمو دارم , وقتی بدون هم آغوشی باردار شد .
احساس ميکنم حاملم .ويار دارم . دلشوره دارم . شايد دارم بچه دار ميشم . یه عیسی !!
شايدم باد باشه . خيلی بهم فشار مياره . ميترسم طاقت نيارم . بترکم . و بعد ببينم که هيچی نبوده . واقعا باد بوده .
صدای دندوناشو ميشنوم : قرچ....قرچ....
صدای دندونايی رو که دارن مغزمو ميخورن . کتابهايی که خوندم . آهنگهايی که بلدم .قرچ....قرچ....
عجب دندونای تيزی داره .چه راحت ميخوره , کتابهايی رو که من چه سخت خونده بودم .چه راحت ميخوره انديشمو , خاطراتمو .
همه چيزمو داره میگيره . برا چی ؟!!
برای اون کودک . برای اون تو راهی . حالا اگه باد بود چی ؟ اگه هوا بود چی ؟
آهای مرد جواب خودتو چی ميخوای بدی ؟
خوبه باز تو مثل مريم نبايد به همه جواب بدی . ولی جواب خودتو چی ميخوای بدی ؟
آهای يکی بياد جواب منو بده . اين حرومزاده مال کيه ؟ مال کدومتونه ؟ اين نطفه رو کی کاشته ؟
خدا ؟!! نه . ديگه زمان مريم نيست که مردم انقدر ساده باشن .اين کلک ديگه قديمی شده .
پس کار کيه ؟ کار هر کی هست بياد عقدم کنه .بياد بچشو با هم بزرگ کنيم .
چی ؟ بندازمش ؟!!
اگه انداختمش و بعد خالی شدم چی ؟ اگه پوچ بود چی ؟ اقلا اينجوری چند ماه ديگه فرصت دارم .
بازم اين صدای جويدن .بازم : قرچ....قرچ....
اين صدا آزارم ميده .
چقدر سوال . آخ که چقدر سوال دارم .
جواب کی رو بدم ؟ چی بگم ؟
جواب منو کی ميخواد بده ؟!! جواب منه گوشه گيرو .

۱۳۸۲/۰۲/۲۹

غم نامه

بارها گفته ام اين کنج جهان جايم نيست
همه وصل است ولی ميل و تمنايم نيست
جمله آفاق به يک سو من و او سوی دگر
که به جز خاطر او مطلع غمهايم نيست
غم عشقش همه چون شعله فروزد دل من
به جز آن شعله به تاريکی شبهایم نيست
گاه فرهادم و پيکر بتراشم بر کوه
خوفی از سختی و از سردی و گرمايم نيست
گاه چون خسرو به حيلت قدمی بر دارم
که به عاشق کشی و سفسطه همتايم نيست
به شکوه غم و خون نامه عشقم سوگند
به جز آن غنچه لب مرهم لبهايم نيست
چه سخن گويم و چون نالم از احوال دلم
که بجز شکوه و زاری به سخنهايم نيست
شاهد اين شادی و غم فانی واين دنياييست
من ز بالايم و جز جنت او جايم نيست

گوشه گير 1372


۱۳۸۲/۰۲/۲۷

اون روزا : بازم تولد

پارسال . يه همچين شبی . شب بيست وهفتم اردی بهشت .شب تولدم .
يه کيک کوچيک گرفته بودم . رفته بودم خونه يکی از رفقا . يه مراسم تولد چهار , پنج نفريه کوچيک . يه شام مختصر . خيلی با صفا و صميمی .
يه ماه ميشد که آقا جون فوت کرده بود (پدر بزرگم ) بعد از يه ماه اين اولين بار بود که از اون فضا بيرون ميومدم .
ساعت 12 شب بود . احساس دلشوره ميکردم .ديگه بهم خوش نميگذشت . پا شدم برگردم خونه , بچه ها نذاشتن .گفتن بمون صبح برو . خلاصه من موندم .تا ظهر جمعه خواب بودم . ظهر برگشتم خونه .در پايين رو که باز کردم , پسر همسايه رو ديدم .گفت : سلام . تسليت ميگم . عزيز يه ساعت پيش فوت کرد .
مادر بزرگم رفت . درست روز تولدم .دو تاشون تو فاصله يه ماه رفتن .
گوشه گير واقعا تولدت مبارک !!

۱۳۸۲/۰۲/۲۳

اون روزا : تولد

پاييز سال 1354 شمسی , تهران :

مرد : زری با من کاری نداری ؟
زن : نه , فقط برای افطار خونه باشيا .
مرد : باشه , سعی ميکنم زودتر بيام .
زن : راستی يادت نره خرما هم بگير .
مرد : باشه , کاری نداری ؟
زن : نه , خداحافظ .
مرد : خداحافظ .

و اين آخرين جمله هايی بود که بين اون دو تو زندگی مشترک نسبتا کوتاهشون رد وبدل شد .شش سال بود ازدواج کرده بودن . يه دختر پنج ساله داشتن و هنوز عاشقانه زندگی ميکردن .مرد با پدر زنش شريکی يه خونه صد متری خريده بودن و با هم زندگی ميکردن .

زن : آقا جون , اکبر نيومده خونه .قرار بود قبل از افطار خونه باشه . الان دو ساعت از افطار گذشته , هنوز نيومده خونه .
آقا جون : چادرتو سرت کن بريم خونه شريکش , اون حتما خبر داره .

شريکشم خبر نداشت . بعد ازظهر با موتور راه افتاده بود . به کسی نگفته بود کجا ميره . شايد از اون جلسات مخفی , شايدم برای تکثير اعلاميه يا نوار . به هر حال کسی نميدونست کجا رفته .
ده , پانزده روز بعد : يه نامه توی مغازه , آدرس يه قبر توی بهشت زهرا . از طرف يه آدم ناشناس .
دادن رشوه . نبش قبر توی يه غروب پاييزی .تاييد جسد . ختم . هفت . چهلم .....
تو همون روزا بود که زن احساس کرد اون دل آشوبه ها و حالت های عجيبش فقط از غم دوری مردش نيست . احساس کرد يه چيزی داره تو وجودش پا ميگيره . يه طفل . تو اون شرايط . تو اون روزا .
همه بهش ميگفتن : بی خيالش شو . تو جوونی ( اون موقع 23 سالش بود ) با يه بچه راحت تر ميتونی ازدواج کنی .اگرم نخوای ازدواج کنی , خوب بزرگ کردن دو تا بچه خيلی برات سخت تره .بندازش . خودتو اسيرش نکن .
ولی اون احساس ميکرد يه يادگاری با ارزش داره که ميخواد به ياد اون بزرگش کنه .
پسر که به دنيا اومد. به ياد پدرش , شد هم نام اون . يه جورايی جای اون .
خوب دنيا که بدون گوشه گير نميشه , ميشه ؟



۱۳۸۲/۰۲/۲۱

مرگ رويا

شب رويا و نسيم و گل صد برگ اميد
شمع و پروانه و کنجی دو,سه پيمانه نبید

چنگ و عود و دف و تار و نی و ضرب و تب عشق
نیک ياری , به پس پرده , چنان قوی سپید

همه گرم می و من محو جمال و رخ يار
ناگهان باد شديدی , بر محفل , بوزيد

شمع خاموش شد و گل همه پرپر شد ورفت
تار شد صیقل دل , تیره شد اين عیش سپید

چنگ شد پاره و عود و دف و نی جمله بسوخت
بال پروانه شکست و شد عزا , شام سعید

آه , ای سردی ايام , فرا گير مرا
آه , ای عشق بسوزان به تنم جامه عيد

زانکه يار از بر من رفت ودگر چشم کسی
آفتابين گهری پاک , به اين خانه نديد

آه ای شب پره ها , جمله سيه پوش شويد
گشت شاهد, ز غم دوری دلدار, شهيد

گوشه گير 1373



۱۳۸۲/۰۲/۱۸

حراج

يه عمره که نتونستم حرف دلمو اونجايی که بايد بزنم , بگم .
اونقدر گله از آدما دارم که نگو. اونقدر گله از خودم دارم .همش تو دلم انبار شده . انباريم پر شده . داره ميترکه . ديگه جا نداره.
تا بود, تا توان داشتم . ميذاشتم هر کی ميخواد بهم تکيه بده . سر هيچ کسم منت نميذاشتم . يعنی منتی نبود . اومده بودم تو دنيا تا همه آدما رو دوست داشته باشم .
دانشگاه که ميرفتم , با همه بچه ها دوست بودم . از بچه های شهرری و دروازه غار , تا بچه های زعفرانيه. از بچه های مسجد تا اونايی که نمازو از تو کتابای دينی واسه شب امتحان یاد گرفته بودن . همه رو دوست داشتم . بدون هيچ چشمداشتی . يعنی اون روزا چيزی نمیخواستم از زندگيم . هميشه سعی ميکردم برای دوستام زندگی کنم. با دغدغه اونا . همراه اونا .
تا اون روزيکه اون اومد . زندگيم از اين رو به اون رو شد .عاشق شدم . دردسر شروع شد . مشکلات شروع شد . بازم گذاشتم یه نفر ديگه بهم تکيه بده . اين دفعه برای اينکه تکيه گاه خيلی محکمی باشم . برای اينکه ليز نخورم , تا گردن رفتم تو خاک . اون روزا هم , مثل هميشه , هر جايی بودم سعی ميکردم دور و بريهامو شاد کنم . برام مهم نبود اونا چی برداشت ميکنن .(دلقک , مسخره يا هر چيز ديگه !) .
تا اينکه بالاخره خياط تو کوزه افتاد . اون رفت . گوشه گير تا گلو تو گل موند . روزای خوب تموم شد . همه پلها خراب شد . اون رفت . بابا بزرگ رفت . مادر بزرگ رفت . شرکت ورشکست شد .
گوشه گير اما هنوزم مقاومت میکرد . دست و پا ميزد . حالا موقعش بود که از اون همه آدم , از اون همه دوست چند نفر پيدا شن , دستشو بگيرن . کمکش کنن . برای اولين بار تو زندگيش احساس ميکرد به يه تکيه گاه نياز داره .
فکر ميکنين چی شد ؟ آره , همه پشتشو خالی کردن . خيلی هاشون تو روش براش ابراز تاسف کردن , ولی تو عمل ؟ تره هم براش خرد نکردن .
آدمی که وقتی کسی ازش چِيزی ميخواست حتی يه لحظه فکر نميکرد شايد فردا خودش محتاج همون بشه و ميدادش به بقيه . حالا وقتی ميرفت سراغ ديگران !! نميدونم بايد بخندم يا گريه کنم . بخندم به اين دنيا . يا گريه کنم به حال خودم .برای سالهايی که با انديشه دوست داشتن مردم گذروندم .
خيلی دلم گرفته .به خدا روم نميشه بگم بعضی ها چطور باهام برخورد کردن .روم نميشه بگم چقدر تا امروز تحقير شدم .چند بار خاک شدم . چند بار با زمين يکی شدم .چند بار اومدم خود کشی کنم . آخه واسه چی بايد به اين زندگی مسخره ادامه ميدادم ؟ هان ؟
ولی بازم به روی خودم نياوردم . عجب پوست کلفتی دارم من !! بازم مقاومت کردم . بازم با بقيه خنديدم .اومدم اينجارو راه انداختم .ولی اينجا هم نتونستم رو راست باشم .اينجا هم نتونستم اونيکه تو دلمه بگم .
انقدر غصه تو گلوم قلنبه شده , دارم خفه ميشم .
ديروز تصميم خودمو گرفتم .ديگه نميخوام برا بقيه زندگی کنم .ميخوام برای خودم زندگی کنم .برای خود خودم .برای خودم و اون دو سه نفری که منو تو اين روزا به اندازه وسع خودشون تنها نذاشتن . برای مادرم که همیشه پشتم بود .
میخوام بی خيال بقيه شم . بی خيال گذشته .
ميخوام حراج کنم .حراج کنم اون رفقای نيمه راهو . ميخوام بفروشمشون . ارزون , مفت , به اولين رهگذری که اونا رو از من بگيره .
ميخوام حراج کنم .حراج کنم خاطراتمو .حراج کنم روزايی رو که برای بقيه زندگی کردم .
ميخوام حراج کنم .اون افکاری رو که تا به حال باهاشون زندگی ميکردم .ايده آل هامو حراج ميکنم . کتابامو , نوارامو , مجله هامو و فيلمهامو .
فقط سه تارمو نگه ميدارم .رفيق روزای تنهاييم . شعرامو , دو سه تا رفيق , يه وبلاگ که توش با خودم رو راست باشم .چارتا چايی قند پهلو . و اونو .اونو که هنوز يه جورايی نميتونم فراموشش کنم ! اونو که هنوز جرات ندارم چوب حراج بهش بزنم .
ميخوام برم تو يه دنيای ديگه . ميخوام پرواز کنم . با همين بالهای شکسته ! ميخوام پرواز کنم .

۱۳۸۲/۰۲/۱۶

منو ببخشيد عزيزون !

اين شعر رو ( شعر که چه عرض کنم !!) امروز گفتم .
بخونين حال کنين !! (لطفا کمی با لهجه لات و الوات خوانده شود !!) :

منو ببخشيد عزيزون .....توراه بودم دير اومدم
الاغو بستم دم در .........با قاطر پير اومدم

منو ببخشيد عزيزون.....مخلصتون سربه زيرم
اسمتونو ميگين به من ...چاکرتون گوشه گيرم

داشتم از اين گوشه کنار ...آسه ميرفتم خونمون
ديدم که بازه درتون.........گفتم بيام منزلتون

يه چايی با هم ميخوريم....شعر ميخونيم حال ميکنيم
با هم يه فالی ميزنيم ......غيبت رمال ميکنيم

منو ببخشيد عزيزون ....دستشوييتون کدوم وره ؟
گلاب به روتون توی راه.. جايی نبود آدم بره !

منوببخشيد عزيزون.....چايی داريد دم می کنيد ؟
زيادی زحمت نکشين ... چی؟ پولشو کم ميکنيد ؟

منو ببخشيد عزيزون....که نای رفتن ندارم
يه شب ميمونم پيشتون..قاطرو اينجا ميذارم

جا ميندازين تا بمونم؟.....شرمنده اخلا قتون
حال دادين امشب رفقا....بازم ميشم مهمونتون

آخ چی بگم ؟ گفتنيا ..... گفته ام هر وقت اومدم
زياده عرضی ندارم .....برين که راحت بخوابم

منو ببخشيد عزيزون....آق گوشه گير مهربون
ميخواد که لالا بکنه.....بريد اتاق خودتون !!

گوشه گير ...امروز!!
لطفا اگه تو مطلب قبلی نظر نذاشتين . برين بذارين .

۱۳۸۲/۰۲/۱۵

نظر خواهی

سلام
يکی دو تا شعر پشت سر هم گذاشتم بعضی از دوستان خوششون نيومد .راستش من از اول که اينجارو راه انداختم (هنوز يه ماه هم نشده) يکی از دلايلش اين بود که شعرامو توش بذارم تا بقيه هم بخونن ويکی ديگه اينکه مطالب طنز توش بنويسم يا خاطرات تلخ و...
همون اوايل يکی از دوستان به من تذکر داد که شايد خوب نباشه اين چند تا چيزو با هم قاطی کنی و بعدا هم که چند تا از دوستان انتقاد کرده بودند از اين قضيه .
اين دفعه ميخوام استثنائا برای نظراتتون ارزش قائل بشم !!
خوب ميخوام اگه موافق باشين يه وبلاگ ديگه درست کنم , مخصوص شعرام و فقط شعر توش بنويسم و توی اين وبلاگ همون مطالب روز مره و طنز و..
يعنی فقط شعرها رو جدا کنم.حالا منتظر ميمونم ببينم تو نظر خواهی چی ميگين .
راستی ما اين همه دوست و آشنا اينجا داريم , يه نفر برای ما يه لوگوی خوشگل درست ميکنه ؟ بعنوان کادوی تولد هنوز نيومدم قبولش ميکنم!!(واقعا که اين گوشه گير خيلی پرروئه).
پس يادتون نره نظر بدين . باشه ؟

۱۳۸۲/۰۲/۱۴

رباعي

دلبر به طرب گرد جهاني ميگشت
دل در پي او بذر تمنا ميكشت
سالي بگذشت و حاصل كار اين بود
صد لاله و آلاله برآورد اين دشت

۱۳۸۲/۰۲/۱۳

يه شعر ديگه

اينم يه شعر مال همان زمانها !!!

ای, آتش جانسوز من , ای شعله سرمست
آيا چو تو افسونگری اندر دو جهان هست ؟

بازيچه نمودی دل ما را , به چه جرمی ؟
در اين تن رنجور, دلی ماند که نشکست ؟

اين بار, دگر رنجش اين عشق , ثمر داد
اين بار, دگر پست شدم, پست شدم, پست

شاهد, دگر اين بار بشوی از دل او دست
افسوس, کليد دل او , دست رقيب است

گوشه گير , نميدونم چه سالی !

۱۳۸۲/۰۲/۱۱

من و گوشه گير و مارکوپولو

سلام
ببخشيد به خدا کلی تصميم گرفته بودم نذارم اين وبلاگ دير به دير به روز شه . ولی خوب نتونستم (ميدونين نه لب تاپ درست وحسابی دارم نه موبايل وتلفن ماهواره ای !!) .
راستش این دو سه روزه اتفاقات جالبی برام افتاده که بد نيست شمام بدونين :
دوشنبه بود که نشسته بودم تو خونه و رفته بودم تو خودم از روی بيکاری دفترچه تلفنو برداشتم و توشو نگاه کردم . يهو چشم خورد به شماره دختر داييش کسی که باعث آشناييمون شده بود. يه سال بيشتربود که از خودش خبری نداشتم . از دختر داييش حوری , يه سال ونیم . حوری دو سال ميشد که ازدواج کرده بود و منم شوهرشو ديده بودم و با هم آشنايی داشتيم . تلفونو برداشتم بهش زنگ زدم تا تولد دخترشو بهش تبريک بگم . صداش اصلا عوض نشده بود . منو زود شناخت وخلاصه يه ساعتی با هم صحبت کرديم راجع به همه چی . قرار شد رفتم شمال يه سر به اون و شوهرش بزنم وبچشونم ببينم .تلفن که قطع شد خيلی دلم گرفت . حالم بد بود . بايد يه جايی ميرفتم . يه کاری ميکردم .ولی نميدونستم کجا ؟ چيکار ؟
يادم افتاد علی تنهايی رفته شمال , کلاردشت . بد جوری هوس سفر کردم . بهش زنگ زدم گفتم دارم ميام . گفت هوا خرابه جاده چالوسو احتمالا بستن . گفتم باشه , فردا ميام .
ساعت دوازده شب بود آرش و خانومشو و محمد اومده بودن در خونمون . محمد گفت مجنون ساعت چهار صبح راه ميفته بره نوشهر, کار اداری داره . گفت اگه میخوای بری زنگ بزن با هم برين .
ساعت يک و ده دقيقه بامداد سه شنبه با مجنون راه افتاديم طرف چالوس . تا سد رفتيم ديديم جاده بستست . تا فردام باز نميشه . ما هم راهو برگشتيم رفتيم که از سمت قزوين ورشت , بريم نوشهر !!
از ساعت يک وده دقیقه که سوار ماشين من شديم تا ساعت نه ونيم صبح که رسيديم نوشهر , فقط دو بار نگه داشتم اونم برای بنزين زدن . صبح رسيديم نوشهر مجنون خيلی به موقع رسيده بود اگه ده دقيقه ديرتر رسيده بود کارش راه نمی افتاد . منم تو ماشين بيهوش شدم .(البته تو راه هم چند بار اون مجبور شده فرمونو بگيره که نريم تو رودخونه !).
بعد از ظهر سه شنبه رفتيم کلار دشت پيش علی .شب کلار دشت مونديم . چهار شنبه ظهر از جاده عباس آباد (ميگن قشنگ ترین جاده جنگلی ايرانه ) برگشتيم نوشهر و حول وحوش ساعت شش و نيم راه افتاديم سمت تهران .البته ديگه جاده چالوس باز شده بود .
تو اين سفر انقدر منظره قشنگ و ديدنی ديدم که نگو !! واقعا محشر بود توربينای بادی منجيل تو دل شب . گردنه کويين تو نور چراغا با يه مه خيلی غليظ و راننده کاميونای با معرفت که با راهنما زدنشون وکم کردن نور چراغاشون رانندگی رو تو شب لذت بخش ميکردن .سپيد رود دم دمای صبح که منظرش آدمو ديوونه ميکرد . منظره کوها تو لنگرود . مه توی جاده کلاردشت . جنگل عباس آباد . واقعا هر چی بگم کم گفتم . کاشکی خودتون بودين ميديدين . جای همتون خالی بود .
خوشحالم از اينکه اين سفرو رفتم بابت همه چيش. آرامش بعدش , مناظر زيباش , رانندگی لذت بخشش ( البته بعضی وقتا ) و همسفرای خوبش . علی جون , جناب مجنون . از هر دو تون متشکرم .


۱۳۸۲/۰۲/۰۸

سفر نامه گوشه گير :

سلام . جای شما خالی اين دو سه روز گذشته را با همون جماعت دوستان هميشگی رفتيم طالقان . بزرگ و راننده تاکسی و آرش با همسرانشون , مجيد و محمد وبالاخره گوشه گير !!
واقعا که جای همه شما خالی بود . انقدر اين طالقان سرسبز بود که نگو ! چند تا عکسم از سفر گرفتيم که اون پايين گذاشتم . توضيحم راجع بهش دادم !!
يه نکته جالب راجع به اين سفر اين بود که همه جماعت همراه , کار وزندگيشونو ول کرده بودن ببينن این گوشه گير بدبخت چيکار ميکنه بهش گير بدن يا بهتره بگم چيکار نمی کنه تا بهش گير بدن ! خلاصه بر و بچه ها دوستمون دارن ديگه !!!!
اينم يواشکی بگم : يه روز گوشه گير يه چيزايی خورده بود ! هشت نفر مواظبش بودن خودشو نندازه تو رودخونه !! خلاصه سعادت نشد شنا کنیم !!!




اين گوشه گيره تو همون حالتی که بالا توضيح دادم . ببينيد چگونه به اين رود خروشان حسرت بار نگاه ميکنه !!




اينم گوشه گيره , اين دفعه داره برنامه ريزی ميکنه تو صد سال آينده تو اين ده يه آلونک بسازه !!




از راست به چپ : گوشه گير , بزرگ , راننده تاکسی . در حال نگاه به افقهای دور دست !!

پ.ن : امروز تولد ستاره خانومه . زود برين بهش تبريک بگين !
ستاره تولدت مبارک .

۱۳۸۲/۰۲/۰۶

سوغات

يادته روزها و شب های قدیم ؟
اسم معشوق رو تو نجوای نسیم
من که خوب يادمه ای وای دلم
ياد اون روزها و گرمای دلم
من وغم بوديم و یک عهد دراز
من ويک غصه و مضرابای ساز
سازمو کوک که ميکردم صدای ناله ميداد
خبر از خون جگر, غصه صد ساله ميداد
قصه من, قصه لیلی و مجنون آخه نيست
گرچه مجنون هنوزم هست ولی لیلی ديگه نيست
لیلی آخر نتونست , طاقت مجنون رو نداشت
ليلی ام پر زد و رفت مجنونٌ اينجا جا گذاشت
آخ , عجب درديه تو کنج دلم , سوز و گداز
آخ , عجب طاقتی داری دلکم , مخزن راز
دل آتيش , دل سودا زده و غرق عذا
تو کجا و دل اون , ليلی آسوده, کجا ؟
اونيکه صحبتش از جنس صفا بود و وفا
ولی چون وقت عمل شد ما کجا ليلی کجا
دل من درد همش, خون همش , سادگيه
هنوزم وقف همون , جلوهء , دلداگيه
هنوزم دوست داره, باور نکنه رفتنشو
دوست داره چنگ بزنه پِيرهنشو دامنشو
هنوزم پر ميشه ازخاطرهء عطر تنش
حک شده توی دلش, ياد شکوفا شدنش
یاد اون روزها بخير , ای دل عاشق يادته؟
اون دو تا چشم سياهش , هنوز تو خاطرته؟
چه خيالا نمی کردی , دل عاشق , دل مست
فکر ميکردی تا ته دنيا , گلی پيش تو هست؟
چی بگم ؟ حرفی به جز غم , بلدم با تو بگم ؟
چی بگم ؟ قصه همينه , چه زياد باشه چه کم

1382 گوشه گير

۱۳۸۲/۰۲/۰۳

یک خداحافظی کوتاه

1_ با اجازه داریم میریم یه سفر کوچولو !
2_ جمعه بر میگردم و به وبلاگاتون سر میزنم ! ببخشید اگه نتونستم جواب نظرات محبت آمیزتونو بدم .
3_ بابا منم متولد اردیبهشتم برا همینه که اردیبهشت و متولدینش رو خیلی تحویل میگیرم ! حالا چندم اردیبهشت ؟ هر وقت رسیدیم یه شعر برا تولد خودم میگم ! شمام متوجه میشین ! (البته فکر نکنم تولدم انقدرم مهم باشه !).
4_ جای همتونو خالی میکنم .
خداحافظ .


مرغ عشق

تو مرغ عالم عشقی من آن گدای درم
توان در زدنم نیست , بر گشا به کرم

۱۳۸۲/۰۲/۰۲

رویا

ای پاکدامن, روح جان افروز دل ها
ای ماهرخ , آشفته گیسو, دلبر ما
ما , از کنار آرزوها مان گذشتیم
ای نازنین شوخ چشم, ای دل فریبا
باید بتابی , ای طلوع نیک بختی
باید بروبی از سر ما سایه ها را
ای اوج مستی روح هستی شبنم عشق
ای شعله جانسوز ما در اوج سرما
ای ابر فروردینم ای رویای باران
اینباراز روحم بشوی این کینه ها را
این بار از الفت بگو از شور ایمان
اینبار از جا خیز واحیا کن صفا را
ای مظهر پاکی طنین گرم احساس
اینبار چون آیینه کن این سینه ها را
یاد آمدم زان شام آخر غرق اندوه
از موجها فرسوده رودر روی دریا
یادآر در آن نیمه شب با من چه گفتی :
آسان به عشقت سوختم این لحظه ها را
این بار دیگر می روم آن سوی دریا !
ای شاهد دل مرده , تنها باش , تنها !

1372 گوشه گیر

۱۳۸۲/۰۲/۰۱

آگهی تبلیغاتی

بدینوسیله موسسه فرهنگی , هنری گوشه گیر آمادگی خود را برای ارائه خدمات فرهنگی هنری زیر اعلام میدارد :

1_ سرودن شعر جهت مناسبتهای مختلف همچون اعیاد , عزا داری ها و...
2_ سرودن شعر برای ابراز عشق , تنفر و.. با ذکر نام شخص مورد نظر شما وبا تخلص دلخواه شما !
3_ سرودن شعر هجو و طنز جهت مسخره کردن و بردن آبروی دشمنان شما !

لطفا در هنگام ثبت سفارش نکات زیر را مد نظر داشته باشید :

الف _ در صورت استفاده از آرشیو (با اعمال تغییرات مورد نظر شما) تا 40% تخفیف منظور خواهد شد .
ب _ شعرهای سفارشی دارای ایما , اشاره , کنایه وسایر صنایع ادبی شامل اضافه مبلغی توافقی میباشد !
ج _ از گفتن شعرهای سیاسی , مذهبی معذوریم ! اصرار نفرمایید .

نتیجه گیری فلسفی : پول ندارم پس نیستم !
نتیجه گیری ادبی : علم بهتر است یا ثروت ؟
نتیجه گیری اخلاقی : این گوشه گیر خوب شد دختر نشد وگرنه چه چیزایی رو که نمیفروخت !
نتیجه گیری مالی : به نظرتون چقدر شعر باید بفروشم بشه 15 میلیون تومن !

۱۳۸۲/۰۱/۳۱

رفتار معلم

همش که نمیشه عشق و عاشقی ! امشب زدم تو کارآموزش و پرورش ومعلمان عزیز .
سال سوم دبیرستان بودم . امتحان انشای نوبت دوم بود . اون موقع بد جوری زده بودم تو نخ شعر گفتن . موضوع امتحان رفتار معلم با شاگردان بود . این شعرو توی جلسه امتحان تو همون یه ساعت گفتم . شدم شونزده !!

رفتار نیک و زیبا سرمشق نوجوان است
رفتار یک معلم , در نزد من چنان است
باید که نیک داند, احساس یک جوان را
زیرا که هر زمان او همراه نوجوان است
باید , که علم یابد , از درد کودکی کو
درچهرهاش به هردم اندوه و غم عیان است
باید , که بذر کارد , بذر محبت وعشق
در نزد او که بیند اشک از رخش روان است
چون بین نوجوانان شورو شعف عیان بود
باید, نشان دهد او آن دم که شادمان است
تشویق و رهنمایی از بهر آنکه هر دم
از بهر علم جویی از هر طرف دوان است
باید که سعی سازد در فهم مطلب آن دم
در فهم درس بیند , شاگرد ناتوان است
شاهد اگرچه گفتی آنرا که در دلت بود
مرد عمل نباشی , اینها همه بیان است

71/12/15 گوشه گیر

خبر

چند تا لینک اضافه کردم .
یکی از دوستای خوبم یه وبلاگ زده به اسم جنون . توش ما رو قهوه ای کرده !!
اینم یه وبلاگه با عکسهای فوق العاده به اسم چراغ قرمز .

۱۳۸۲/۰۱/۳۰

میهمانی

مکان : منزل راننده تاکسی
حاضرین : بزرگ و آرش و راننده تاکسی با همسرانشون , محمد و گوشه گیر !
موضوع میهمانی : یک دیدار دوستانه .

مبحث : جوادیت (جواد بودن یا نبودن ؟ مساله این است !)

گوشه گیر : میدونین من خیلی به این فکر کردم که مردم آمریکا از مردم ایران جواد ترند . مثلا ...
بقیه : آخه ببین جناب گوشه گیر .
گوشه گیر : چی رو ببین اصلا شما دقت کردین که پر فروش ترین فیلم دنیا چه فیلمیه ؟ تایتانیک . خوب این یعنی همه مردم دنیا جوادن و ....
بقیه : بابا یه لحظه .
گوشه گیر : چی رو یه لحظه .....
گوشه گیر : ........................

بحث اقتصادی :

گوشه گیر : به نظر من ..........
گوشه گیر : ......................
گوشه گیر : ......................

جنگ عراق :

گوشه گیر : توی این جنگ .....
گوشه گیر : .....................

تا آخر مهمونی :

گوشه گیر : ...................
.................................

نتیجه گیری اخلا قی : حالم بهم خورد از این مهمونی !
نتیجه گیری اجتماعی : این یارو گوشه گیرو با خودتون مهمونی نبرین !
نتیجه گیری فلسفی : من حرف میزنم پس هستم !
نکته انحرافی : این یارو خیلی گوشه گیره ! نه ؟

۱۳۸۲/۰۱/۲۸

کدوم شب ؟

من که گفتم به نظراتتون احترام میذارم . شما باور نکردین !!
این شعرو مثل بچه ای که ندارم دوست دارم !

کدوم شب اومد؟ که نازنینی , بیاد به بالین من , هراسون
بیاد بشینه تو آرزوهام , بگه از عشق , از امید و ایمون
کدوم شب اومد که ماه نباشه, جهان همش سرد وتیره باشه
ولی تو قلب من شکسته , یه آرزو آرمیده باشه
کدوم ستاره کدوم چکاوک , بگم که امشب , بیاد بخوابم
با هم تا صبح و طلوع خورشید بگیم از احوال هر دو عالم
کدوم سبک بال پر طلایی , بگم که امشب با من بمونه
بشینه تو دست من یه امشب , با هم بسازیم یه آشیونه
کدوم خدا امشب آرمیده , تا من براش یک سبد بسازم
که صبح بگیرم ازش یه قالب, بشه بت من بهش بنازم
کدوم هوایی , کدوم پیمبر, قرارمعراج , داره امشب
بذاره دست منو تو دستاش بریم با هم تا ستارهء شب
کدوم زمستون میاد که من هم , با برگهای تو بمیرم
بهار که برفا میرن منم چون شکوفه های توجون بگیرم
کدوم بهار میشه زیر بارون, سیراب باشم از طبیعت
شبا که میرم تو دشت و جنگل دلم سبک باشه از طراوت
چگونه شعریست اینکه گفتم, شرار روح است وشعلهء من
باید بسوزم , تا وقتی دائم , اسیر خاکم , اسیر این تن

1377

پاچه خاری

اگه وقت دارین یه سر برین سراغ زبل خان و خواستگاری خر در ضمن یه جای جدید پیدا کردم دو تا مطلب داره ولی دو تا شم قشنگه . یه وبلاگم تو بلاگ اسکای به همین نام گوشه گیر درست کردم .خیلی با حاله در عرض ده دقیقه صاحب یه
وبلاگ کاملا فارسی با سیستم نظر خواهی و کانتر میشین , میگین نه ؟ امتحان کنید .

۱۳۸۲/۰۱/۲۷

falling dawn

فروردین 1380 خیابان جردن , برج افرا

خانم منشی : خیر قربان , بنده گفتم بهشون , چرا متوجه نمیشین ؟ میگن اقتصادی نیست .نمیدونم , شما که متوجه نمیشین , گوشی خدمتتون با مدیر عامل شرکت صحبت کنین . جناب گوشه گیر , آقای شریفی مدیر قسمت رایانه شرکت ماهان شتر پشت خطن .
گوشه گیر : سلام قربان . شوخی میفرمایید , نه با این شرایط که شما میگید برای ما صرف نمیکنه . نه قربان من موتوری شرکتو هم با این شرایط نمیفرستم ماهان ....

فروردین 1381 ستارخان , ساختمان بهنوش

مشتری : گوشه گیر خان , این هندیم کیفیتش خیلی بد بودا .
گوشه گیر : چشم خانم اونو پولشو با ها تون حساب نمیکنم . میخواین ایندفعه که علی میاد بدم این جیمز باند جدید رو براتون بیاره . کیفیت , دی وی دی , خش هم نداره خیالتون راحت باشه .کل فیلما رو همون یه هفته حساب میکنم .

فروردین 1382 امام حسین , خیابان شهرستانی

مشتری : بابا مگه من هشتصد تومن طی نکرده بودم ؟ واسه چی هزار تومن ورداشتی ؟
گوشه گیر : اولا گفتی شهرستانی نگفتی کجای خیابون که . حالا که اینجا رسیدیم می گی آخر خیابون .ثانیا گفتی عجله داری , کلی آرتیست بازی واست در آوردم . ثالثا بابا جون بچه هات آقایی کن این دویست تومنو بده دیگه .زور به اونجات میاد ما دو زار بیشتر بگیریم لوطی .

فروردین 1383 .........................

اصغر دیزل : بابا گوشی جون گندشو دیگه در آوردی . من و بقیه بچه ها تو بند پول رو هم گذاشتیم واست از تعاونی زندان شوما خریدیم اون جورابای بیصاب مردتو بشوری . بابا حتما باید بریم وکیل بندو بیاریم .آخه گوت بزنن خودت نمیشوریشون خوب بده به این جعفر گه مال, ما یه پولیم بهش میدیم برات بشوره . بابا اینجا شده زندان با اعمال شاقه . خفه شدیم از بوگند . در بیار اون لجنا رو دیگه .
گوشه گیر : برو بابا حال نداری !


۱۳۸۲/۰۱/۲۶

یه شب در میون

خوب . اگه مشتری دایم ما باشین و روال دستتون اومده باشه الان منتظر یه شعر دیگه هستین (گوشه گیر خیلی بی شعوری با این طرز نوشتنت ).
یه شب در میون : شعر , بدهی , شعر , بدهی , ...
حالا اگه از این روال خوشتون نمیاد نظر بدین .(حتما هم عمل میکنم !!)
یه مطلب بی ربط : این شعرو اولین باری که تو عالم مستی بودم گفتم .

شب است ومستم و این می دلم ز کف برده است
چه گویم از دل عاشق که در غمت شد مست
چه گویم از دل عاشق که چون گدایی کرد
تو گفتی اش ز همان ره که آمدی برگرد
تو ای فروغ دل انگیز عالم ای رویا
بیا که گشته ام اینک مسافری تنها
مسافری که چو بار سفر مهیا کرد
به قصد روح طبیعت سفر به دریا کرد
مسافری که چو بگذشت از پل امید
ز قطره قطره اشکش هزار گل رویید
مسافری که ز تنهایی اش شقایق ها
به گوش باد سرودند شعر عاشق ها

1375

۱۳۸۲/۰۱/۲۵

چقدر خوبه وبلاگ

یکی از مزایای بیشمار وبلاگ نویسی و خوندن وبلاگهای دیگران میدونین چیه ؟
اینه که وقتی بدهکارین وطلبکاراتونم بخاطر اینکه موبایلو فروختین فقط میتونن به خونتون زنگ بزنن , تلفن خونه به خاطر وصل شدن به اینترنت اشغاله و دیگه نمیتونن مزاحمت بشن .
اونا دنبالتن و تو خودت رو فارغ از تمام اینها غرق میکنی تو دنیای شیرین وبلاگ .
نتیجه گیری اخلا قی : (به خدا پول ندارم وگرنه انقدرم خبیث نیستم )

۱۳۸۲/۰۱/۲۴

بازم اون قدیما

دبیرستان که بودم شعر میگفتم , غزل میگفتم اونم غزلای عاشقانه . اون موقع به خودم میگفتم اگه من یه روزی عاشق بشم چه گرد و خاکی میکنم .چه شعرایی میگم .
بالاخره یه روزی اومد که منم عاشق شدم ولی دیگه هیچوقت شعر نگفتم . حالا دیگه اون نیست. گور بابای شعر .

دوش از دوری تو اشک به چشمان آمد
یادی از دشت ودمن باغ و گلستان آمد
خواستم طرد کنم عشق تو از دل لیکن
یادم از وصف تو در خلوت یاران آمد
یاد آن غمزه و آن عشوه و آن طنازی
یادی از حسن گل و عطر بهاران آمد
خواستم نعره زنم از غم عشقت آنگاه
یاد سودای نی از عشق نیستان آمد
سخت شرمنده شدم زین همه لغزشهایم
لیکن اندر نظرم بخشش یزدان آمد
چون دلم از غم دوری رخت شکوا کرد
اشک از دیده چنان نم نم باران آمد
دلبرا دیده ام از حجب و حیا آزرده است
پرده برگیر از آن رخ که به لب جان آمد
چون غم عشق عنان از کف شاهد میبرد
او هم اندر صف عشاق , پریشان آمد

1371

۱۳۸۲/۰۱/۲۳

کربلا

آقا این فرشید خان گوشه گیرم مثل خیلی های دیگه یه عشق شکست خورده داره ولی بجای اینکه بی خیال قضیه ای بشه که حداقل چهارده ماهه تموم شده , راه به راه گیر میده به خاطراتش با طرف. یعنی وقتی باهاش میگردی دیگه حالت به هم میخوره از بس اسم یار سفر کردش رومیاره.
داری غذا میخوری :
آخ , آخ , یادتونه دفعه اولی که باهاش اومدم خونتون همین غذا رو داشتین.یادش بخیر !
میری پارک :
آخه , ما چقدر با هم میومدیم اینجا چقدر خوش میگذشت !
حالا مثلا یه پارک دیگه :
آخه , ما هیچوقت قسمت نشد با هم بیایم اینجا . حیف !
توی ماشین نشستی داری میری سفر, یکی میگه یه جا نگه دارین واسه دست به آب :
یادش به خیر , هر وقت میرفتیم جایی , تند, تند, میرفت دستشویی . چه روزایی بود !!
خلاصه کنم , هر جایی میری هر کاری میکنی , همینجور یه بند میزنه به صحرای کربلا . وقتی هم از دستش شاکی میشی میگه :
کل یوم عاشورا , کل ارض کربلا

جنازه


ساعت 5:30 بعد از ظهر نشستم توی یه دفتر خالی و سوت و کور . نه موبایلی , نه تلفنی , نه کامپیوتری . خلاصه طلبکارا همه چی رو جمع کردن و بردن . البته یه تلویزیون 14 اینچ سیاه وسفید قدیمی دارم.(مثل اینکه بدرد هیشکی نخورده ).اونم که همش صدا و سیمای لاریجانیه , بدرد نمی خوره .
سازمم هست که دیگه هر کی اونو بخواد ببره باید از روی جنازم رد شه . ( اینو خیلی جدی نگیرین در مورد خیلی چیزای دیگه قبلا از روی جنازم رد شدن ).
حالا زانوی غم گرفتم بغلم , نشستم منتظر که راننده تاکسی بیاد بریم تنیس .

۱۳۸۲/۰۱/۲۲

تخفیف

این گوشه گیرم بابا عجب آدم باحالیه , این بابا هر وقت یه کار خلاف میکنه , مثلا با رفیقاش (زبونم لال ) مشروب می خوره یا ( واقعا که آدم شرمش میاد بگه ) میره یه مهمونی میرقصه و یا خلاصه هر کار غیر قانونی و غیر شرعی که می کنه , صاف میره کلا نتری خودشو معرفی می کنه استدلال خوبیم داره .
میگه اینجوری تو مجازات آدم تخفیف میدن!!

۱۳۸۲/۰۱/۲۰

اینم به خاطر اسد
قدیمیه ولی هر چی باشه مال خودمه

دوش از غصه چنان مار به خود پیچیدم
مرگ نزدیکتر از یک قدمی می دیدم

ناگه آمد به برم مرغکی از باغ بهشت
زان چنان جلوه گری سخت به خود لرزیدم

خنده ای کرد که من مرغ وصال حقم
آنچه ازغم به دلت بود ز دل برچیدم

من که دیروز زمین خورده و نالان بودم
چرخ چرخی زدم و گرد فلک گردیدم

قید دنیا زدم و باده زنان در بر عام
از در میکده تا عرش ازل رقصیدم

آنکه عمری شد و من طالب فهمش بودم
مژده ای دل که تمامی به شبی فهمیدم

مردمان سخت پی لقمه نانی بودند
من نگه کردم و بر کار جهان خندیدم

شاهد این حرص وولع کم کن وقانع ترباش
زانکه من ثروت دنیا به جوی سنجیدم

1371

۱۳۸۲/۰۱/۱۹

دل من دیر زمانیست که می پندارد
دوستی نیزگلی است
مثل نیلوفر و ناز
ساقه ترد و ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آنکه روا میدارد
ساقه ظریفش را دانسته بیازارد

فریدون مشیری

۱۳۸۲/۰۱/۱۸

یکشنبه هفدهم فروردین یکی از اون روزهای قشنگ! زندگی من بود.من نمیدونم تا کی قراره از این روزهای قشنگ نصیبم بشه؟
صبح از خواب که بلند شدم با راننده تاکسی رفتیم اکباتان سراغ معلم موسیقی قدیممون ( یکی از اون انسانهای نایابی که من ازش طلبکارم ) بعد از دو سه ساعت انتظار و معطلی , مجبور شدم یک کمی برای استاد "حمل و نقل " کنم (همان حمالی در اصطلاح مردمان اهل ادب) آخرشم معلوم شد که از این بنده خدا عجالتا چیزی به ما نمی ماسه. بعد با دوست عزیزم نهار خوردم و اومدم شرکت که اونجارو تمیز کنم و آماده اسباب کشی , برای تحویل به صاحبخانه . (بازم حمالی) تا شب برنامه همین بود .
شب شده بود که اسمشونبر (همان صاحبخانه است در هنگامیکه چهار ماه اجاره اش عقب افتاده باشد) آمد بالا و گفت بابا یعنی تو بیست هزار تومن قبض تلفنم نمیدی ؟ این تلفن همینجور قطع باشه ؟ گفتم : مگه تلفن قطعه ؟ من که تو این یکی دو روزه با تلفن کاری نداشتم. با لحجه شیرین آذریش گفت (البته برای من زیاد لحجش شیرین نبود):
من امروز مخابرات بودم گفتن تلفن شش ماهه قطعه.
(حالا رنگ منو تصور کنید توی یه طیفی بین قرمز و قهوهای).
چند دقیقه بعد از اینکه یارو با وعده پرداخت قبض تلفن در اسرع وقت توسط اینجانب رفت, زنگ زدم به یکی از طلبکارهای بزرگ (موقع وبلاگ نويسی هم که اسمشو میارم صدام , ببخشید دستم میلرزه) اون بنده خدا به من یاداوری کرد که چک اول ماهم پاس نشده , منم گفتم: باشه فردا تماس ميگيرم نتیجه رو ميگم (مشکل اینه که خودمم نمیدونم فردا چي بايد بگم).
خلاصه تا شب دفترو تمیز کردم و آخر شب اومدم خونه. رسیدم خونه تلفن زنگ زد. شوهر خواهر نازنینم! بود, میگفت این کارت اینترنت که برامون خریدی کار نميکنه. بعدش خواهره گوشی رو گرفت و گفت: گوشه گیر جان , اون بدهی کوچیکتو نمی خواي بدی داداش ؟ فردا نهار منتظرتم.
خلاصه گوشی رو قطع کردیم خالمون زنگ زد:
گوشه گیر, خاله جون, شوهرم داره از دستت دق میکنه, میگه این ماشین که به ما فروختی روزی هشتاد!!لیتر بنزین مصرف میکنه .
همیشه هم باید هولش بدی تا روشن بشه , ما تصمیم گرفتیم ماشینو بهت پس بدیم پولش رو بگیریم . (بابا امان بدین لباسامو در بیارم لااقل کمتر عرق کنم)
گوشه گیر : باشه خاله حالا فردا بهت زنگ میزنم . (کاشکی این فردا اصلا نیاد) .
بازم تلفن زنگ میزنه (به خدا این داستان واقعیه! ).الکی به خودم میگم این دفعه دیگه یکی زنگ زده حالمو بپرسه.اتفاقا هم همینطوره.
آقای ایکس : سلام گوشه گیر جون, آقا حالت چطوره ؟ راستی گفتم یکی دو روز زودتر بهت زنگ بزنم یادآوری کنم بیستم این چک صد و سی وپنج تومنی یادت نره.
چشم.راستی حالمم خوبه, ممنون از احوالپرسیتون.

آخه بابا , ما نخوایم انقدر از این روزهای قشنگ داشته باشیم, باید کی رو ببینیم ؟
آخه من برم زندون درسته ؟ اون وقت کی برای شما وبلاگ مینویسه ؟ هان!

۱۳۸۲/۰۱/۱۶


آخ يکي بود يکي نبود
زير اين گنبد پهناور زيبا و کبود
گوشه گير نشسته بود
گوشه گير خسته بودش ، طاقت فردا رو نداشت
چشم ها رو بسته بود
فکر مي کرد که اين دو تا پاي ضعيف ، آيا طاقت ميارن ؟
مي تونن اين تن رنجورو تا مقصد ببرن ؟
فکر مي کرد به راهي که اومده بود
خسته بود ، خسته بود

گوشه گير خسته بود ، ذهنش پر بود از روزهاي گذشته ، پر بود از سوال ، پر بود از شک ، پر بود از خاطره هاي خوب و بد . بي در و پيکر شده بود ، قاطي کرده بود . يه عمر بود حساب وکتاب مي کرد جواب نمي گرفت ، قمار مي کرد ، خطر مي کرد ، جواب نمي گرفت . يه چيزهايي تو دلش بود که بعضي وقتها به هيچکس نمي تونست بگه . تو اين حال وهوا فقط يه چيز بود که بهش پايبند بود ، اونم اين بود که از قيد و بند آزاد باشه ، رها باشه .
خلاصه دوست داشت بنويسه ولي بابت نوشته هاش به کسي جواب پس نده .دوست داشت خيلي راحت درد دل کنه ، داد بزنه ، غم هاش رو شادي هاش رو با بقيه تقسيم کنه . خيلي صميمي ، خيلي بي پرده . اين بود که اومد سراغ نوشتن تو اينجا . اومد که شعر بگه ، قصه بنويسه ، داد وفرياد کنه ، بغض کنه ، گريه کنه ، بخنده ، آواز بخونه و خلاصه هر کاري که فکرش رو مي تونيد بکنيد .