۱۳۸۲/۰۳/۲۷

ترديد

سلام
معذرت ميخوام از اين همه تنبلی و کم کاری .
راستش انگيزه هام اين چند روزه يه خورده دچار مشکل شده بودن . بگذريم .

ميدونين وقتی به رابطه هام فکر میکنم . يعنی به رابطه هايی که ديگه الان وجود ندارن و شايد حسرت بخورم از فقدانشون , يه پارامتر ثابت ميبينم .
اينکه من خواسته يا نا خواسته هميشه برای ادامه رابطه هام , بقول دوستی توپو انداختم تو زمين حريف .
يعنی نخواستم مسئوليتی از بابت ادامه اون قبول کنم .
چه جوری بگم به مثال زير توجه کنين :

طرف : ببين به نظر من اين رابطه يه مشکلی داره . من و تو با هم هم خونی نداريم . در آينده مشکل پيدا ميکنيم . البته تا نظر تو چی باشه . نظر تو هم مهمه . تو چی ميگی ؟
گوشه گير : عزيزم هر چی تو بگی . من بهت حق ميدم . من نميتونم مجبورت کنم که ادامه بدی .

خوب شما فرض کنيد اين مکالمه چند بار تو زندگی من وجود داشته و من حداقل يک بارش رو به هيچوجه دلم نميخواسته که اين جوابو بدم . ولی به خودم گفتم که اگه حالا حرف اون درست در اومد . اگه ما در آينده مشکل پيدا کرديم . جواب اونو چی بدم ؟ جواب خودمو چی بدم ؟
من راستش هنوز که هنوزه نميدونم چقدر موقع جواب دادن حق داشتم .
کارم درست بوده يا نه . اگه جواب ديگه ای ميدادم چی ميشده ؟ اگه اصرار ميکردم . اگه قبول نميکردم .
آيا هميشه بايد حقو به بقيه ميدادم ؟ اصلا اين حق دادن به بقيه بيشتر از اينکه از روی احترام به حقوق اونا بوده باشه , آيا از ترس من برای قبول مسئوليت ناشی نميشده ؟
باور کنين نميدونم .
هنوزم نميدونم .

هیچ نظری موجود نیست: