۱۳۸۲/۰۷/۱۲

آب وهوا

خونه ی قبلی که بودیم اتاق کوچکم پنجره نداشت !!!
یعنی یه پنجره رو به راه پله داشت که همیشه بسته بود و یک در که اون هم فقط موقع رفت و آمد من باز میشد .
هوای اتاق همیشه گرفته بود . همیشه احساس خفگی بود و نفس تنگی .
بعضی شبا که مهمون داشتم نزدیکای صبح از کمبود اکسیژن برای تنفس از خواب میپریدم و میزدم بیرون .
خلاصه گوشه گیر بود و ارزوی یه اتاق که پنجرش رو به هوای ازاد باز بشه .
خوب ما اسباب کشی کردیم و اومدیم منزل نو .
خونه دویست وچهل متریمون شد هفتاد متر .
و بطور طبیعی خفگی بیشتر برای من . ولی اینجا اتاقم یه حسن بزرگ داشت . پنجره داشت . اونم رو به هوای ازاد .
من به ارزوم رسیده بودم !!!
راستی یادم رفت بگم اتاق من تو خونه ی قبلی دریچه ی کولر هم نداشت و تابستون واسه خودش جهنمی بود .
ولی تو خونه ی جدید اتاق من هم از کولر بهره میبرد و من بودم و یه جورایی کلی شوق و ذوق که اگه خونه کوچیک شده لا اقل برای من شرایط خیلی بهتره .
چشمتون رو زبد نبینه دو روز بود اومده بودیم اینجا و من هنوز تو حال و هوای کولر و پنجره که دیدم خونه بوی فاضلاب گرفته و بو گند همه جا رو برداشته .
بعله . رفتم پشت بام و فهمیدم هواکش دستشویی های کل ساختمون بغل کولر ماست و دیگه خودتون بقیشو حدس بزنین !!!خوب کولر که برای همیشه خاموش شد .
من موندم و اون پنجره ی توی اتاقم . یکی از همین شبای اخیر که هوا خنک شده نشسته بودم کنار پنجره و هوای لطیف استنشاق میکردم که یهو یه بویی اومد که یاد ملکه ی مرگ افتادم !!!
کاشف به عمل اومد هواکش توالت همسایه ی روبرویی درست زیر پنجره ی اتاق منه !!!!
آخه خدا جون این انصافه ؟!!!!
آخه من حرف دلمو برم به کی بگم ؟!!!!