۱۳۸۲/۰۲/۰۸

سفر نامه گوشه گير :

سلام . جای شما خالی اين دو سه روز گذشته را با همون جماعت دوستان هميشگی رفتيم طالقان . بزرگ و راننده تاکسی و آرش با همسرانشون , مجيد و محمد وبالاخره گوشه گير !!
واقعا که جای همه شما خالی بود . انقدر اين طالقان سرسبز بود که نگو ! چند تا عکسم از سفر گرفتيم که اون پايين گذاشتم . توضيحم راجع بهش دادم !!
يه نکته جالب راجع به اين سفر اين بود که همه جماعت همراه , کار وزندگيشونو ول کرده بودن ببينن این گوشه گير بدبخت چيکار ميکنه بهش گير بدن يا بهتره بگم چيکار نمی کنه تا بهش گير بدن ! خلاصه بر و بچه ها دوستمون دارن ديگه !!!!
اينم يواشکی بگم : يه روز گوشه گير يه چيزايی خورده بود ! هشت نفر مواظبش بودن خودشو نندازه تو رودخونه !! خلاصه سعادت نشد شنا کنیم !!!




اين گوشه گيره تو همون حالتی که بالا توضيح دادم . ببينيد چگونه به اين رود خروشان حسرت بار نگاه ميکنه !!




اينم گوشه گيره , اين دفعه داره برنامه ريزی ميکنه تو صد سال آينده تو اين ده يه آلونک بسازه !!




از راست به چپ : گوشه گير , بزرگ , راننده تاکسی . در حال نگاه به افقهای دور دست !!

پ.ن : امروز تولد ستاره خانومه . زود برين بهش تبريک بگين !
ستاره تولدت مبارک .

۱۳۸۲/۰۲/۰۶

سوغات

يادته روزها و شب های قدیم ؟
اسم معشوق رو تو نجوای نسیم
من که خوب يادمه ای وای دلم
ياد اون روزها و گرمای دلم
من وغم بوديم و یک عهد دراز
من ويک غصه و مضرابای ساز
سازمو کوک که ميکردم صدای ناله ميداد
خبر از خون جگر, غصه صد ساله ميداد
قصه من, قصه لیلی و مجنون آخه نيست
گرچه مجنون هنوزم هست ولی لیلی ديگه نيست
لیلی آخر نتونست , طاقت مجنون رو نداشت
ليلی ام پر زد و رفت مجنونٌ اينجا جا گذاشت
آخ , عجب درديه تو کنج دلم , سوز و گداز
آخ , عجب طاقتی داری دلکم , مخزن راز
دل آتيش , دل سودا زده و غرق عذا
تو کجا و دل اون , ليلی آسوده, کجا ؟
اونيکه صحبتش از جنس صفا بود و وفا
ولی چون وقت عمل شد ما کجا ليلی کجا
دل من درد همش, خون همش , سادگيه
هنوزم وقف همون , جلوهء , دلداگيه
هنوزم دوست داره, باور نکنه رفتنشو
دوست داره چنگ بزنه پِيرهنشو دامنشو
هنوزم پر ميشه ازخاطرهء عطر تنش
حک شده توی دلش, ياد شکوفا شدنش
یاد اون روزها بخير , ای دل عاشق يادته؟
اون دو تا چشم سياهش , هنوز تو خاطرته؟
چه خيالا نمی کردی , دل عاشق , دل مست
فکر ميکردی تا ته دنيا , گلی پيش تو هست؟
چی بگم ؟ حرفی به جز غم , بلدم با تو بگم ؟
چی بگم ؟ قصه همينه , چه زياد باشه چه کم

1382 گوشه گير

۱۳۸۲/۰۲/۰۳

یک خداحافظی کوتاه

1_ با اجازه داریم میریم یه سفر کوچولو !
2_ جمعه بر میگردم و به وبلاگاتون سر میزنم ! ببخشید اگه نتونستم جواب نظرات محبت آمیزتونو بدم .
3_ بابا منم متولد اردیبهشتم برا همینه که اردیبهشت و متولدینش رو خیلی تحویل میگیرم ! حالا چندم اردیبهشت ؟ هر وقت رسیدیم یه شعر برا تولد خودم میگم ! شمام متوجه میشین ! (البته فکر نکنم تولدم انقدرم مهم باشه !).
4_ جای همتونو خالی میکنم .
خداحافظ .


مرغ عشق

تو مرغ عالم عشقی من آن گدای درم
توان در زدنم نیست , بر گشا به کرم

۱۳۸۲/۰۲/۰۲

رویا

ای پاکدامن, روح جان افروز دل ها
ای ماهرخ , آشفته گیسو, دلبر ما
ما , از کنار آرزوها مان گذشتیم
ای نازنین شوخ چشم, ای دل فریبا
باید بتابی , ای طلوع نیک بختی
باید بروبی از سر ما سایه ها را
ای اوج مستی روح هستی شبنم عشق
ای شعله جانسوز ما در اوج سرما
ای ابر فروردینم ای رویای باران
اینباراز روحم بشوی این کینه ها را
این بار از الفت بگو از شور ایمان
اینبار از جا خیز واحیا کن صفا را
ای مظهر پاکی طنین گرم احساس
اینبار چون آیینه کن این سینه ها را
یاد آمدم زان شام آخر غرق اندوه
از موجها فرسوده رودر روی دریا
یادآر در آن نیمه شب با من چه گفتی :
آسان به عشقت سوختم این لحظه ها را
این بار دیگر می روم آن سوی دریا !
ای شاهد دل مرده , تنها باش , تنها !

1372 گوشه گیر

۱۳۸۲/۰۲/۰۱

آگهی تبلیغاتی

بدینوسیله موسسه فرهنگی , هنری گوشه گیر آمادگی خود را برای ارائه خدمات فرهنگی هنری زیر اعلام میدارد :

1_ سرودن شعر جهت مناسبتهای مختلف همچون اعیاد , عزا داری ها و...
2_ سرودن شعر برای ابراز عشق , تنفر و.. با ذکر نام شخص مورد نظر شما وبا تخلص دلخواه شما !
3_ سرودن شعر هجو و طنز جهت مسخره کردن و بردن آبروی دشمنان شما !

لطفا در هنگام ثبت سفارش نکات زیر را مد نظر داشته باشید :

الف _ در صورت استفاده از آرشیو (با اعمال تغییرات مورد نظر شما) تا 40% تخفیف منظور خواهد شد .
ب _ شعرهای سفارشی دارای ایما , اشاره , کنایه وسایر صنایع ادبی شامل اضافه مبلغی توافقی میباشد !
ج _ از گفتن شعرهای سیاسی , مذهبی معذوریم ! اصرار نفرمایید .

نتیجه گیری فلسفی : پول ندارم پس نیستم !
نتیجه گیری ادبی : علم بهتر است یا ثروت ؟
نتیجه گیری اخلاقی : این گوشه گیر خوب شد دختر نشد وگرنه چه چیزایی رو که نمیفروخت !
نتیجه گیری مالی : به نظرتون چقدر شعر باید بفروشم بشه 15 میلیون تومن !

۱۳۸۲/۰۱/۳۱

رفتار معلم

همش که نمیشه عشق و عاشقی ! امشب زدم تو کارآموزش و پرورش ومعلمان عزیز .
سال سوم دبیرستان بودم . امتحان انشای نوبت دوم بود . اون موقع بد جوری زده بودم تو نخ شعر گفتن . موضوع امتحان رفتار معلم با شاگردان بود . این شعرو توی جلسه امتحان تو همون یه ساعت گفتم . شدم شونزده !!

رفتار نیک و زیبا سرمشق نوجوان است
رفتار یک معلم , در نزد من چنان است
باید که نیک داند, احساس یک جوان را
زیرا که هر زمان او همراه نوجوان است
باید , که علم یابد , از درد کودکی کو
درچهرهاش به هردم اندوه و غم عیان است
باید , که بذر کارد , بذر محبت وعشق
در نزد او که بیند اشک از رخش روان است
چون بین نوجوانان شورو شعف عیان بود
باید, نشان دهد او آن دم که شادمان است
تشویق و رهنمایی از بهر آنکه هر دم
از بهر علم جویی از هر طرف دوان است
باید که سعی سازد در فهم مطلب آن دم
در فهم درس بیند , شاگرد ناتوان است
شاهد اگرچه گفتی آنرا که در دلت بود
مرد عمل نباشی , اینها همه بیان است

71/12/15 گوشه گیر

خبر

چند تا لینک اضافه کردم .
یکی از دوستای خوبم یه وبلاگ زده به اسم جنون . توش ما رو قهوه ای کرده !!
اینم یه وبلاگه با عکسهای فوق العاده به اسم چراغ قرمز .

۱۳۸۲/۰۱/۳۰

میهمانی

مکان : منزل راننده تاکسی
حاضرین : بزرگ و آرش و راننده تاکسی با همسرانشون , محمد و گوشه گیر !
موضوع میهمانی : یک دیدار دوستانه .

مبحث : جوادیت (جواد بودن یا نبودن ؟ مساله این است !)

گوشه گیر : میدونین من خیلی به این فکر کردم که مردم آمریکا از مردم ایران جواد ترند . مثلا ...
بقیه : آخه ببین جناب گوشه گیر .
گوشه گیر : چی رو ببین اصلا شما دقت کردین که پر فروش ترین فیلم دنیا چه فیلمیه ؟ تایتانیک . خوب این یعنی همه مردم دنیا جوادن و ....
بقیه : بابا یه لحظه .
گوشه گیر : چی رو یه لحظه .....
گوشه گیر : ........................

بحث اقتصادی :

گوشه گیر : به نظر من ..........
گوشه گیر : ......................
گوشه گیر : ......................

جنگ عراق :

گوشه گیر : توی این جنگ .....
گوشه گیر : .....................

تا آخر مهمونی :

گوشه گیر : ...................
.................................

نتیجه گیری اخلا قی : حالم بهم خورد از این مهمونی !
نتیجه گیری اجتماعی : این یارو گوشه گیرو با خودتون مهمونی نبرین !
نتیجه گیری فلسفی : من حرف میزنم پس هستم !
نکته انحرافی : این یارو خیلی گوشه گیره ! نه ؟

۱۳۸۲/۰۱/۲۸

کدوم شب ؟

من که گفتم به نظراتتون احترام میذارم . شما باور نکردین !!
این شعرو مثل بچه ای که ندارم دوست دارم !

کدوم شب اومد؟ که نازنینی , بیاد به بالین من , هراسون
بیاد بشینه تو آرزوهام , بگه از عشق , از امید و ایمون
کدوم شب اومد که ماه نباشه, جهان همش سرد وتیره باشه
ولی تو قلب من شکسته , یه آرزو آرمیده باشه
کدوم ستاره کدوم چکاوک , بگم که امشب , بیاد بخوابم
با هم تا صبح و طلوع خورشید بگیم از احوال هر دو عالم
کدوم سبک بال پر طلایی , بگم که امشب با من بمونه
بشینه تو دست من یه امشب , با هم بسازیم یه آشیونه
کدوم خدا امشب آرمیده , تا من براش یک سبد بسازم
که صبح بگیرم ازش یه قالب, بشه بت من بهش بنازم
کدوم هوایی , کدوم پیمبر, قرارمعراج , داره امشب
بذاره دست منو تو دستاش بریم با هم تا ستارهء شب
کدوم زمستون میاد که من هم , با برگهای تو بمیرم
بهار که برفا میرن منم چون شکوفه های توجون بگیرم
کدوم بهار میشه زیر بارون, سیراب باشم از طبیعت
شبا که میرم تو دشت و جنگل دلم سبک باشه از طراوت
چگونه شعریست اینکه گفتم, شرار روح است وشعلهء من
باید بسوزم , تا وقتی دائم , اسیر خاکم , اسیر این تن

1377

پاچه خاری

اگه وقت دارین یه سر برین سراغ زبل خان و خواستگاری خر در ضمن یه جای جدید پیدا کردم دو تا مطلب داره ولی دو تا شم قشنگه . یه وبلاگم تو بلاگ اسکای به همین نام گوشه گیر درست کردم .خیلی با حاله در عرض ده دقیقه صاحب یه
وبلاگ کاملا فارسی با سیستم نظر خواهی و کانتر میشین , میگین نه ؟ امتحان کنید .

۱۳۸۲/۰۱/۲۷

falling dawn

فروردین 1380 خیابان جردن , برج افرا

خانم منشی : خیر قربان , بنده گفتم بهشون , چرا متوجه نمیشین ؟ میگن اقتصادی نیست .نمیدونم , شما که متوجه نمیشین , گوشی خدمتتون با مدیر عامل شرکت صحبت کنین . جناب گوشه گیر , آقای شریفی مدیر قسمت رایانه شرکت ماهان شتر پشت خطن .
گوشه گیر : سلام قربان . شوخی میفرمایید , نه با این شرایط که شما میگید برای ما صرف نمیکنه . نه قربان من موتوری شرکتو هم با این شرایط نمیفرستم ماهان ....

فروردین 1381 ستارخان , ساختمان بهنوش

مشتری : گوشه گیر خان , این هندیم کیفیتش خیلی بد بودا .
گوشه گیر : چشم خانم اونو پولشو با ها تون حساب نمیکنم . میخواین ایندفعه که علی میاد بدم این جیمز باند جدید رو براتون بیاره . کیفیت , دی وی دی , خش هم نداره خیالتون راحت باشه .کل فیلما رو همون یه هفته حساب میکنم .

فروردین 1382 امام حسین , خیابان شهرستانی

مشتری : بابا مگه من هشتصد تومن طی نکرده بودم ؟ واسه چی هزار تومن ورداشتی ؟
گوشه گیر : اولا گفتی شهرستانی نگفتی کجای خیابون که . حالا که اینجا رسیدیم می گی آخر خیابون .ثانیا گفتی عجله داری , کلی آرتیست بازی واست در آوردم . ثالثا بابا جون بچه هات آقایی کن این دویست تومنو بده دیگه .زور به اونجات میاد ما دو زار بیشتر بگیریم لوطی .

فروردین 1383 .........................

اصغر دیزل : بابا گوشی جون گندشو دیگه در آوردی . من و بقیه بچه ها تو بند پول رو هم گذاشتیم واست از تعاونی زندان شوما خریدیم اون جورابای بیصاب مردتو بشوری . بابا حتما باید بریم وکیل بندو بیاریم .آخه گوت بزنن خودت نمیشوریشون خوب بده به این جعفر گه مال, ما یه پولیم بهش میدیم برات بشوره . بابا اینجا شده زندان با اعمال شاقه . خفه شدیم از بوگند . در بیار اون لجنا رو دیگه .
گوشه گیر : برو بابا حال نداری !


۱۳۸۲/۰۱/۲۶

یه شب در میون

خوب . اگه مشتری دایم ما باشین و روال دستتون اومده باشه الان منتظر یه شعر دیگه هستین (گوشه گیر خیلی بی شعوری با این طرز نوشتنت ).
یه شب در میون : شعر , بدهی , شعر , بدهی , ...
حالا اگه از این روال خوشتون نمیاد نظر بدین .(حتما هم عمل میکنم !!)
یه مطلب بی ربط : این شعرو اولین باری که تو عالم مستی بودم گفتم .

شب است ومستم و این می دلم ز کف برده است
چه گویم از دل عاشق که در غمت شد مست
چه گویم از دل عاشق که چون گدایی کرد
تو گفتی اش ز همان ره که آمدی برگرد
تو ای فروغ دل انگیز عالم ای رویا
بیا که گشته ام اینک مسافری تنها
مسافری که چو بار سفر مهیا کرد
به قصد روح طبیعت سفر به دریا کرد
مسافری که چو بگذشت از پل امید
ز قطره قطره اشکش هزار گل رویید
مسافری که ز تنهایی اش شقایق ها
به گوش باد سرودند شعر عاشق ها

1375

۱۳۸۲/۰۱/۲۵

چقدر خوبه وبلاگ

یکی از مزایای بیشمار وبلاگ نویسی و خوندن وبلاگهای دیگران میدونین چیه ؟
اینه که وقتی بدهکارین وطلبکاراتونم بخاطر اینکه موبایلو فروختین فقط میتونن به خونتون زنگ بزنن , تلفن خونه به خاطر وصل شدن به اینترنت اشغاله و دیگه نمیتونن مزاحمت بشن .
اونا دنبالتن و تو خودت رو فارغ از تمام اینها غرق میکنی تو دنیای شیرین وبلاگ .
نتیجه گیری اخلا قی : (به خدا پول ندارم وگرنه انقدرم خبیث نیستم )

۱۳۸۲/۰۱/۲۴

بازم اون قدیما

دبیرستان که بودم شعر میگفتم , غزل میگفتم اونم غزلای عاشقانه . اون موقع به خودم میگفتم اگه من یه روزی عاشق بشم چه گرد و خاکی میکنم .چه شعرایی میگم .
بالاخره یه روزی اومد که منم عاشق شدم ولی دیگه هیچوقت شعر نگفتم . حالا دیگه اون نیست. گور بابای شعر .

دوش از دوری تو اشک به چشمان آمد
یادی از دشت ودمن باغ و گلستان آمد
خواستم طرد کنم عشق تو از دل لیکن
یادم از وصف تو در خلوت یاران آمد
یاد آن غمزه و آن عشوه و آن طنازی
یادی از حسن گل و عطر بهاران آمد
خواستم نعره زنم از غم عشقت آنگاه
یاد سودای نی از عشق نیستان آمد
سخت شرمنده شدم زین همه لغزشهایم
لیکن اندر نظرم بخشش یزدان آمد
چون دلم از غم دوری رخت شکوا کرد
اشک از دیده چنان نم نم باران آمد
دلبرا دیده ام از حجب و حیا آزرده است
پرده برگیر از آن رخ که به لب جان آمد
چون غم عشق عنان از کف شاهد میبرد
او هم اندر صف عشاق , پریشان آمد

1371

۱۳۸۲/۰۱/۲۳

کربلا

آقا این فرشید خان گوشه گیرم مثل خیلی های دیگه یه عشق شکست خورده داره ولی بجای اینکه بی خیال قضیه ای بشه که حداقل چهارده ماهه تموم شده , راه به راه گیر میده به خاطراتش با طرف. یعنی وقتی باهاش میگردی دیگه حالت به هم میخوره از بس اسم یار سفر کردش رومیاره.
داری غذا میخوری :
آخ , آخ , یادتونه دفعه اولی که باهاش اومدم خونتون همین غذا رو داشتین.یادش بخیر !
میری پارک :
آخه , ما چقدر با هم میومدیم اینجا چقدر خوش میگذشت !
حالا مثلا یه پارک دیگه :
آخه , ما هیچوقت قسمت نشد با هم بیایم اینجا . حیف !
توی ماشین نشستی داری میری سفر, یکی میگه یه جا نگه دارین واسه دست به آب :
یادش به خیر , هر وقت میرفتیم جایی , تند, تند, میرفت دستشویی . چه روزایی بود !!
خلاصه کنم , هر جایی میری هر کاری میکنی , همینجور یه بند میزنه به صحرای کربلا . وقتی هم از دستش شاکی میشی میگه :
کل یوم عاشورا , کل ارض کربلا

جنازه


ساعت 5:30 بعد از ظهر نشستم توی یه دفتر خالی و سوت و کور . نه موبایلی , نه تلفنی , نه کامپیوتری . خلاصه طلبکارا همه چی رو جمع کردن و بردن . البته یه تلویزیون 14 اینچ سیاه وسفید قدیمی دارم.(مثل اینکه بدرد هیشکی نخورده ).اونم که همش صدا و سیمای لاریجانیه , بدرد نمی خوره .
سازمم هست که دیگه هر کی اونو بخواد ببره باید از روی جنازم رد شه . ( اینو خیلی جدی نگیرین در مورد خیلی چیزای دیگه قبلا از روی جنازم رد شدن ).
حالا زانوی غم گرفتم بغلم , نشستم منتظر که راننده تاکسی بیاد بریم تنیس .

۱۳۸۲/۰۱/۲۲

تخفیف

این گوشه گیرم بابا عجب آدم باحالیه , این بابا هر وقت یه کار خلاف میکنه , مثلا با رفیقاش (زبونم لال ) مشروب می خوره یا ( واقعا که آدم شرمش میاد بگه ) میره یه مهمونی میرقصه و یا خلاصه هر کار غیر قانونی و غیر شرعی که می کنه , صاف میره کلا نتری خودشو معرفی می کنه استدلال خوبیم داره .
میگه اینجوری تو مجازات آدم تخفیف میدن!!

۱۳۸۲/۰۱/۲۰

اینم به خاطر اسد
قدیمیه ولی هر چی باشه مال خودمه

دوش از غصه چنان مار به خود پیچیدم
مرگ نزدیکتر از یک قدمی می دیدم

ناگه آمد به برم مرغکی از باغ بهشت
زان چنان جلوه گری سخت به خود لرزیدم

خنده ای کرد که من مرغ وصال حقم
آنچه ازغم به دلت بود ز دل برچیدم

من که دیروز زمین خورده و نالان بودم
چرخ چرخی زدم و گرد فلک گردیدم

قید دنیا زدم و باده زنان در بر عام
از در میکده تا عرش ازل رقصیدم

آنکه عمری شد و من طالب فهمش بودم
مژده ای دل که تمامی به شبی فهمیدم

مردمان سخت پی لقمه نانی بودند
من نگه کردم و بر کار جهان خندیدم

شاهد این حرص وولع کم کن وقانع ترباش
زانکه من ثروت دنیا به جوی سنجیدم

1371

۱۳۸۲/۰۱/۱۹

دل من دیر زمانیست که می پندارد
دوستی نیزگلی است
مثل نیلوفر و ناز
ساقه ترد و ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آنکه روا میدارد
ساقه ظریفش را دانسته بیازارد

فریدون مشیری

۱۳۸۲/۰۱/۱۸

یکشنبه هفدهم فروردین یکی از اون روزهای قشنگ! زندگی من بود.من نمیدونم تا کی قراره از این روزهای قشنگ نصیبم بشه؟
صبح از خواب که بلند شدم با راننده تاکسی رفتیم اکباتان سراغ معلم موسیقی قدیممون ( یکی از اون انسانهای نایابی که من ازش طلبکارم ) بعد از دو سه ساعت انتظار و معطلی , مجبور شدم یک کمی برای استاد "حمل و نقل " کنم (همان حمالی در اصطلاح مردمان اهل ادب) آخرشم معلوم شد که از این بنده خدا عجالتا چیزی به ما نمی ماسه. بعد با دوست عزیزم نهار خوردم و اومدم شرکت که اونجارو تمیز کنم و آماده اسباب کشی , برای تحویل به صاحبخانه . (بازم حمالی) تا شب برنامه همین بود .
شب شده بود که اسمشونبر (همان صاحبخانه است در هنگامیکه چهار ماه اجاره اش عقب افتاده باشد) آمد بالا و گفت بابا یعنی تو بیست هزار تومن قبض تلفنم نمیدی ؟ این تلفن همینجور قطع باشه ؟ گفتم : مگه تلفن قطعه ؟ من که تو این یکی دو روزه با تلفن کاری نداشتم. با لحجه شیرین آذریش گفت (البته برای من زیاد لحجش شیرین نبود):
من امروز مخابرات بودم گفتن تلفن شش ماهه قطعه.
(حالا رنگ منو تصور کنید توی یه طیفی بین قرمز و قهوهای).
چند دقیقه بعد از اینکه یارو با وعده پرداخت قبض تلفن در اسرع وقت توسط اینجانب رفت, زنگ زدم به یکی از طلبکارهای بزرگ (موقع وبلاگ نويسی هم که اسمشو میارم صدام , ببخشید دستم میلرزه) اون بنده خدا به من یاداوری کرد که چک اول ماهم پاس نشده , منم گفتم: باشه فردا تماس ميگيرم نتیجه رو ميگم (مشکل اینه که خودمم نمیدونم فردا چي بايد بگم).
خلاصه تا شب دفترو تمیز کردم و آخر شب اومدم خونه. رسیدم خونه تلفن زنگ زد. شوهر خواهر نازنینم! بود, میگفت این کارت اینترنت که برامون خریدی کار نميکنه. بعدش خواهره گوشی رو گرفت و گفت: گوشه گیر جان , اون بدهی کوچیکتو نمی خواي بدی داداش ؟ فردا نهار منتظرتم.
خلاصه گوشی رو قطع کردیم خالمون زنگ زد:
گوشه گیر, خاله جون, شوهرم داره از دستت دق میکنه, میگه این ماشین که به ما فروختی روزی هشتاد!!لیتر بنزین مصرف میکنه .
همیشه هم باید هولش بدی تا روشن بشه , ما تصمیم گرفتیم ماشینو بهت پس بدیم پولش رو بگیریم . (بابا امان بدین لباسامو در بیارم لااقل کمتر عرق کنم)
گوشه گیر : باشه خاله حالا فردا بهت زنگ میزنم . (کاشکی این فردا اصلا نیاد) .
بازم تلفن زنگ میزنه (به خدا این داستان واقعیه! ).الکی به خودم میگم این دفعه دیگه یکی زنگ زده حالمو بپرسه.اتفاقا هم همینطوره.
آقای ایکس : سلام گوشه گیر جون, آقا حالت چطوره ؟ راستی گفتم یکی دو روز زودتر بهت زنگ بزنم یادآوری کنم بیستم این چک صد و سی وپنج تومنی یادت نره.
چشم.راستی حالمم خوبه, ممنون از احوالپرسیتون.

آخه بابا , ما نخوایم انقدر از این روزهای قشنگ داشته باشیم, باید کی رو ببینیم ؟
آخه من برم زندون درسته ؟ اون وقت کی برای شما وبلاگ مینویسه ؟ هان!

۱۳۸۲/۰۱/۱۶


آخ يکي بود يکي نبود
زير اين گنبد پهناور زيبا و کبود
گوشه گير نشسته بود
گوشه گير خسته بودش ، طاقت فردا رو نداشت
چشم ها رو بسته بود
فکر مي کرد که اين دو تا پاي ضعيف ، آيا طاقت ميارن ؟
مي تونن اين تن رنجورو تا مقصد ببرن ؟
فکر مي کرد به راهي که اومده بود
خسته بود ، خسته بود

گوشه گير خسته بود ، ذهنش پر بود از روزهاي گذشته ، پر بود از سوال ، پر بود از شک ، پر بود از خاطره هاي خوب و بد . بي در و پيکر شده بود ، قاطي کرده بود . يه عمر بود حساب وکتاب مي کرد جواب نمي گرفت ، قمار مي کرد ، خطر مي کرد ، جواب نمي گرفت . يه چيزهايي تو دلش بود که بعضي وقتها به هيچکس نمي تونست بگه . تو اين حال وهوا فقط يه چيز بود که بهش پايبند بود ، اونم اين بود که از قيد و بند آزاد باشه ، رها باشه .
خلاصه دوست داشت بنويسه ولي بابت نوشته هاش به کسي جواب پس نده .دوست داشت خيلي راحت درد دل کنه ، داد بزنه ، غم هاش رو شادي هاش رو با بقيه تقسيم کنه . خيلي صميمي ، خيلي بي پرده . اين بود که اومد سراغ نوشتن تو اينجا . اومد که شعر بگه ، قصه بنويسه ، داد وفرياد کنه ، بغض کنه ، گريه کنه ، بخنده ، آواز بخونه و خلاصه هر کاري که فکرش رو مي تونيد بکنيد .